حجة الاسلام و المسلمین شیخ علی خدادادی

حب الزهراء(س) دیننا
مشخصات بلاگ
حجة الاسلام و المسلمین شیخ علی خدادادی
طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان ع» ثبت شده است

  • شیخ علی خدادادی

یا مولا ۶۵۴۳

  • شیخ علی خدادادی

یا حسن عسکری

  • شیخ علی خدادادی

🔔💎🔔 دعا بر وجود مقدّس حضرت صاحب الزّمان علیه السلام در تمام لحظات ماه مبارک رمضان


1) از (ائمّه) صالحین علیهم السلام نقل شده است که فرمودند: در شب بیست وسوم ماه رمضان، در حال سجده، ایستاده و نشسته، و در هر حالتی که هستی، و در سراسر ماه رمضان، به هر گونه که برای تو امکان داشت، و در تمام ایام عمرت، این دعا را بعد از حمد الهی و پس از صلوات بر پیامبر صلّی الله علیه وآله تکرار کن:

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَنِ  فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ قَائداً وَ عَوْناً وَ عَیْناً، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً، وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً. (کافی، ج4، ص162)



2) از (ائمّه) صالحین علیهم السلام نقل شده است که فرمودند: در شب بیست وسوم ماه رمضان، در حال ایستاده و نشسته، و در هر حالتی که هستی، در سراسر ماه رمضان، به هر گونه که برای تو امکان داشت، و هرجایی که در ایام عمرت بودی، این دعا را بعد از بزرگداشت خداوند و پس از صلوات بر پیامبر و آلش علیهم السلام، تکرار کن:

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْقَائِمِ بِأَمْرِکَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْمَهْدِیِّ عَلَیْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ، أَفْضَلُ الصَّلَاةِ وَ السَّلَامِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ مُؤَیِّداً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طُولاً وَ عَرْضاً، وَ تَجْعَلَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ الْوَارِثِینَ.

اللَّهُمَّ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ، وَ اجْعَلِ النَّصْرَ مِنْکَ عَلَى یَدِهِ، وَ اجْعَلِ النَّصْرَ لَهُ وَ الْفَتْحَ عَلَى وَجْهِهِ، وَ لَا تُوَجِّهِ الْأَمْرَ إِلَى غَیْرِهِ.

اللَّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِینَکَ وَ سُنَّةَ نَبِیِّکَ حَتَّى لَا یَسْتَخْفِیَ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ.

اللَّهُمَّ إِنِّی أَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ، وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ الْقَادَةِ إِلَى سَبِیلِکَ، وَ آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ، وَ اجْمَعْ لَنَا خَیْرَ الدَّارَیْنِ، وَ اقْضِ عَنَّا جَمِیعَ مَا تُحِبُّ فِیهِمَا، وَ اجْعَلْ لَنَا فِی ذَلِکَ الْخِیَرَةَ بِرَحْمَتِکَ وَ مَنِّکَ فِی عَافِیَةٍ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ، وَ زِدْنَا مِنْ فَضْلِکَ وَ یَدِکَ الْمَلْآ، فَإِنَّ کُلَّ مُعْطٍ یَنْقُصُ مِنْ مِلْکِهِ، وَ عَطَاؤُکَ یَزِیدُ فِی مِلْکِکَ. (بحارالأنوار، ج97، ص349 به نقل از اقبال الاعمال)


  • شیخ علی خدادادی

یاعلی308

  • شیخ علی خدادادی

یاعلی307


گزیده ای از بیانات


اگر می خواهید امام زمان(عج) را بشناسید باید احادیث و سخنان امامان معصوم(ع) در خصوص حضرت مهدی(عج) را بررسی کنیم.


باید به بیان حضرات نگاه کنید. امام حسن(ع) میفرمایند: هر زمان که اسم امام زمان(ع) می آمد، پدرم علی بن ابیطالب(ع) پشت سرهم و مکررا به سینه می کوبیدند و حضرت بلند آه می کشیدند و این جمله را می فرمودند: آه خدایا! چه شوقی دارم برای زیارت فرزندم مهدی(ع).


وظیفه ای که ما نسبت به امامان معصوم(ع) نسبت به امام زمانمان داریم تنها یک کلمه است و آن " انتظار " است. انتظار چه کلمه ای است؟ در کتاب شریف کافی آمده است که شخصی آمد نزد امام باقر(ع) و عرض کرد: من راهم دور است و به این راحتی نمی توانم به محضر شما مشرف شوم و شما را زیارت کنم. حالا که بعد از مدتها خدمتتان رسیدم سوالی دارم؛ آقا جان عملی را یاد بدهید که کل دین در این عمل خلاصه شده باشد و وقتی این عمل را داشتم همه دین و مذهب تشیع را داشته باشم. عملی را به من یاد بدهید که بتوانم به وسیله آن مخالفین شیعه را جذب دینم کنم، عملی که خودتان به آن عقیده دارید.


امام باقر(ع) می فرمایند:


1) شهادت بده به وحدانیت خدا


2) محبت به علی بن ابیطالب(ع) و فرزندان ایشان


3) برائت بجوی از دشمنان امیرالمومنین(ع) و فرزندان ایشان


4) انتظار حضرت قائم(ع)


در این موارد در واقع امام باقر(ع) دین خدا را معرفی کردند.


این انتظار چه مقامی است که امام باقر(ع) می فرماید یکی از ارکان دین اسلام و یکی از شاخه های اعتقاد من پسر فاطمه(س) منتظر بودن برای صاحب الزمان(ع) است؟


ما باید وجودمان در زمان غیبت فقط برای امام زمانمان باشد . همه ما بلدیم و تا به حال بارها گفته ایم: "یا لیتنا کنا معک و نفوز فوزا عظیما " خب ما باید این را عملی کنیم.



کاری که شهدای کربلا برای امام حسین(ع) انجام دادند از مصادیق انتظار است. اگر بخواهیم برای عمل حبیب بن مظاهر اسم بگذاریم باید اسمش را انتظار بگذاریم.


انتظار یعنی تمام وجودم را میدهم برای امامم و دیگر منی وجود ندارد و تمام رفتار و کردار من محوریتش می شود امام زمان(عج)


  • شیخ علی خدادادی

یاعلی103


ای فرزندم دیگر درد ندارم

گاهی دیده‌ایم که پدر و فرزند از نظر اعتقادات مذهبی با هم اختلاف دارند. اکثر این گونه اختلافات، با مباحثه و مشاجره حل شدنی نیست، مگر آن که یک عامل خارجی بتواند در این میانه بطلان و یا حقیقت یکی از دو مذهب را روشن کند.

عطوه مرد مسلمان، زیدی مذهبی بوده، ولی فرزندان وی از شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی و دوازده امامی بودند. روی همین اصل بین پدر و فرزندان، گاهی مباحثه و گفت‌ وگوی مذهبی در می‌گرفت و هیچ کدام از هم قبول نمی‌کردند.

روزی پدر گرفتار مرضی شد که با نسخه و دوا خوب نشد. کم کم از دوا و طبیب مأیوس شد. هر مریضی که حال و روزش به این جا بکشد، به طور قطع انتظار دارد از عالم غیب به او مدد و کمک شود، و یک دست و قدرت فوق العاده‌ای دست او را بگیرد و از ورطه‌ی هلاکت و مرگ حتمی نجات بخشد. این حال را جز مریض، کسی نمی‌تواند درک کند. دوا بی‌اثر، دکتر ناامید، درد شدید، روح یأس و ناامیدی، فکر پریشان، نگاه‌های آلوده به حسرت عیادت‌کنندگان، همه و همه، بر کسالت مریض می‌افزاید.

ـ «آخ چه کنم، خدایا به کجا روم، این همه دوا که هیچ، عمل جرّاحی هم که بی‌نتیجه ماند، می‌شود، می‌شود، کمکی امدادی مددم کند و نجاتم دهد؟»

عطوه به چنین حالی رسیده بود. با خود گفت: «بهتر آن است که من به پیشگاه حضرت صاحب الامری که فرزندانم معتقدند عرض حاجت کنم. »

این مطلب را به فرزندان خود گفت و دست حاجت به سوی حضرت دراز کرد. از همان جا که در رختخوابش آرمیده بود، با چشمی اشکبار توجّه پیدا کرد. طبیب خود را یافت. نماینده‌ی رسول اکرم را پیدا کرد. به ولیّ خدا که «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء» عرض حاجت کرد. سپس به فرزندان خود چنین گفت: «من مذهب شما را قبول نخواهم کرد، مگر حضرت صاحب العصری که اعتقاد دارید مرا از این درد رهایی بخشد. »

دیری نگذشت. شبی فرزندان در اتاقی گرد هم بودند و از نقاهت و ناراحتی پدر صحبت می‌کردند. شاید آنها هم توجّه به حضرت امام زمان پیدا کرده و عرض حاجت می‌کردند که از طرفی پدر مریض و علیل خوب شود، و از طرفی دیگر حقانیت خودشان برای پدر روشن شود.

در چنین حالی، ناگهان پدرشان فریاد کشید: «بیایید، بیایید، امام زمان را ببینید. » آنها دوان دوان و با سرعت به اتاق پدر رفتند.

«پدر جان، چی شده؟ چرا فریاد کشیدید؟»

گفت: «چشمم منوّر شد، قوّتم برگشت، دردی ندارم، دیگر مریض نیستم، پسرها شما ندیدید؟ بروید دم در ببینید. همین الان حضرت ولی عصر تشریف بردند. »

وقتی که از ماجرا پرسیدند، گفت: «بی حال بودم، ناامید بودم، درد هم مرا رنج می‌داد. ناگهان صدایی شنیدم. یکی مرا به نام عطوه می‌خواند. چشم باز کردم. آقای منوّری دیدم که به بالینم نشسته است. او را نشناختم. به ناچار عرض کردم: آقا شما کیستید، لطفاً‌ خود را معرّفی بفرمایید. فرمود: من صاحب العصرم که فرزندان شما به من اعتقاد دارند. برای شفای تو آمده‌ام.

در این حال دست مبارک خود را بر موضع و محلّ دردم کشیدند. دیگر دردی احساس نکردم، تو گویی اصلاً مریض نبودم. همین که خواستم از جایم برخیزم، آقا از نزدم برخاست و دیگر کسی را ندیدم. حال ای فرزندانم دیگر درد ندارم. »

فرزندان وی می‌گویند پدر ما بعد از این ماجرا مدّتی طولانی زنده بود و در کمال سلامت زندگی کرد.

سیمای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ ، ص166


  • شیخ علی خدادادی

یاعلی95


یکى از داستانهایى که علماء و افراد مورد اطمینان نقل کرده اند و به عنوان یک حادثه قطعى ، در عصر خود شهرت یافت ، داستان ((ابوراجح ))است .

ابو راجح از شیعیان مخلص شهر حله (یکى از شهرهاى عراق که در نزدیک نجف اشرف واقع شده ) و سرپرست یکى از حمامهاى عمومى حله بود، از این رو بسیارى از مردم او را مى شناختند.

در آن عصر، فرماندار حله شخصى به نام ((مرجان صغیر))بود، به او اطلاع دادند که ابو راجح حمامى از بعضى از اصحاب منافق رسول خدا (ص ) بدگوئى مى کند، فرماندار دستور داد او را آوردند، آنقدر او را زدند که در بستر مرگ افتاد، حتى آنقدر به صورتش مشت و لگد زدند که دندانهایش ‍ کنده شد، و زبانش را بیرون آوردند و با جوالدوزى سوراخ کردند، و بینى اش را بریدند و با وضع بسیار دلخراشى ، او را به عده اى از اوباش ‍ سپردند، آنها ریسمان برگردن او کرده و در کوچه ها و خیابانهاى شهر حله مى گرداندند، بقدرى خون از بدن او بیرون آمد، و به او صدمه وارد شد که دیگر نمى توانست حرکت کند، و کسى شک نداشت که او مى میرد، و بعد فرماندار تصمیم گرفت او را بکشد، ولى جمعى از حاضران گفتند: او پیرمرد فرتوت است ، و به اندازه کافى مجازات شده و خواه و ناخواه بزودى مى میرد، بنابراین از کشتن او صرف نظر کنید، بسیار از فرماندار خواهش ‍ کردند، تا اینکه فرماندار او را آزاد کرد.

فرداى همان روز، ناگاه مردم دیدند او از هر جهت سالم است و دندانهایش ‍ در جاى خود قرار گرفته است ، و زخمهاى بدنش خوب شده است ، و هیچگونه اثرى از آنهمه زخمها نیست ، و برخاسته و مشغول خواندن نماز است ، حیران شدند و با تعجب از او پرسیدند:

چطور شد که اینگونه نجات یافتى و گوئى اصلا تو را کتک نزدند و آثار پیرى از تو رفته و جوان شده اى ؟

ابو راجح گفت : من وقتى که در بستر مرگ افتادم ، حتى با زبان نتوانستم دعا بکنم و تقاضاى کمک از مولایم حضرت ولى عصر (عج ) نمایم ، در قلبم متوسل به آن حضرت شدم ، و از آن حضرت درخواست عنایت کردم ، و به آن بزرگوار پناهنده شدم ، وقتى که شب کاملا تاریک شد، ناگاه دیدم خانه ام پر از نور شد، در هماندم چشمم به مولایم امام زمان (عج ) افتاد، او جلو آمد و دست شریفش را بر صورتم کشید و فرمود: ((برخیز و براى تاءمین معاش ‍ خانواده ات بیرون برو خدا تو را شفا داد))

اکنون مى بینید که سلامتى کامل خود را باز یافته ام .

یکى از وابستگان آن حضرت ، بنام شمس الدین محمد قارون ، پس از نقل ماجراى فوق مى گوید: ((سوگند به خدا، من ابو راجح را مکرر در حمام حله دیده بودم ، پیرمرد فرتوت ، زرد چهره و کم ریش و بد قیافه بود و همیشه او را اینگونه مى دیدم ، ولى پس از این ماجرا او را تا آخر عمرش ، جوانى تنومند و پر قدرت ، و سرخ چهره و با محاسن بلند و پر دیدم ، که گوئى بیست سال بیشتر عمر نکرده است ، آرى او به برکت لطف امام زمان (عج ) اینگونه شاداب و زیبا و نیرومند گردید.

خبر سلامتى و دگرگونى عجیب او از پیرى ضعیف به جوانى تنومند و قوى شایع شد، همگان فهمیدند فرماندار حله به ماءمورینش دستور داد او را نزد او حاضر کنند، آنها ابو راجح را نزد فرماندار آوردند، ناگاه فرماندار دید قیافه ابو راجح عوض شده ، و کوچکترین اثر آن زخمها در بدن و صورتش نیست ، ابوراجح دیروز با ابوراجح امروز، از زمین تا آسمان فرق دارد، رعب و وحشتى تکان دهنده بر قلب فرماندار افتاد، او آنچنان تحت تاءثیر قرار گرفت ، که از آن پس با مردم حله (که اکثر شیعه بودند) عوض شد.

او قبل از آن جریان وقتى که در حله به جایگاه معروف به مقام ((مقام امام – علیه السلام -))مى آمد، به طور مسخره آمیزى پشت به قبله مى نشست ، تا به آن مکان شریف توهین کند، ولى بعد از آن جریان به آن مکان مقدس مى آمد و و با دو زانوى ادب در آنجا رو به قبله مى نشست ، و به مردم حله احترام مى نمود و لغزشهاى آنها را نادیده مى گرفت ، و به نیکوکاران آنها نیکى مى کرد، در عین حال عمرش کوتاه شد و بعد از این جریان چندان عمر نکرد و مرد.


(بحار الانوار، ج ۵۲ ص ۷۰ و ۷۱)


هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم


هرگه که یاد تو کردم جوان شدم


آیا شود پیام رسد از سرای تو


خوش باش ، من عفو گناهت ، ضمان شدم


طالت علینا لیالی الانتظار فهل


یابن الزکی للیل الانتظار غداً


داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم علیهم السلام


نوشته محمد محمدی اشتهاردی


  • شیخ علی خدادادی