اگر انسان در رابطه ای که با اهل بیت ع دارد صادق و خالص باشد خدا می داند چه معارفی به او عطا می شود و چه لذتی از رابطه با اهل بیت ع نصیب او می شود،علامه امینی را ببینید این مرد بزرگ صاحب کتاب گرانقدر الغدیر،تمام زندگی خود را وقف حضرت امیر ع کرد؛آیت الله خزعلی رحمت الله علیه می فرمود:علامه امینی آمده بودند ایران،در حرم امام رضا ع مشغول زیارت بودم خبر دادند که علامه امینی در حرم حضور دارد زیارت را کوتاه کردم و رفتم به دیدار ایشان،پرسیدم در این مدت کجا تشریف داشتید؟ایشان فرمودند در هند بودم و روزانه 17 ساعت کار تحقیقی میکردم پرسیدم جناب امینی هوا در هند گرم بود؟ایشان بعد از مقداری مکث فرمودند مثل اینکه گرم بود،دیدم اصلا ایشان متوجه گرمای هوا نبوده است و فانی در هدف بوده است.
این مرد هر چه داشت برای اهل بیت ع هزینه کرد و اهل بیت ع هم او را خریدند حکایتی را عرض کنم که بسیار جالب است
در زمان علامه امینی قدس الله نفسه در عراق، پسر وزیر معارف (وزیر معارف) بیماری سختی پیدا می کند و اطباء ناامید می شوند. پدرش مایوس می گردد، او که سنی هم بوده و دستش از همه جا کوتاه می شود، نامه ای به علامه می نویسد و در آن می گوید: علامه امینی شما که اینقدر به علی (علیه السلام) ارادت دارید و عمرتان را در این راه گذرانده اید، الان فرزند من دارد می میرد، آیا از علی (علیه السلام) کاری ساخته است؟!
علامه امینی نامه را دریافت می کند و مطالعه می نماید، فورا می نویسد:"بسم الله الرحمن الرحیم خداوند به برکت امیر المومنین فرزند شما را شفا داد!" و نامه را می دهد به نامه رسان که به به وزیر معارف برساند.
علامه لباس می پوشد و به حرم حضرت امیر مشرف شده و عرض می کند: من یک حواله ای فرستاده ام، شما مرا روسیاه نفرمائید!
می گویند: همین که نامه می رسد به بالای سر مریض، فورا بلند می شود و شفا پیدا می کند!
بله اهل بیت ع به نوکر خود آبرو می دهند
ذکر شهادت سید الشهداء ع سیصد سال قبل از بعثت رسول الله ص(از منابع اهل سنت)
2874 حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمی ثنا محمد بن غورک ثنا أبو سعید التغلبی عن یحیی بن یمان عن إمام لبنی سلیم عن أشیاخ له غزوا الروم فنزلوا فی کنیسة من کنائسهم فقرأوا فی حجر مکتوب:
أیرجوا معشر قتلوا حسینا شفاعة جده یوم الحساب
فسألناهم منذ کم بنیت هذه الکنیسة قالوا قبل أن یبعث نبیکم بثلاث مائة سنة قال أبو جعفر الحضرمی وثنا جندل بن والق عن محمد بن غورک ثم سمعته من محمد بن غورک
المعجم الکبیر الطبرانی ج3/ص124
با روم می جنگیدیم پس به یکی از کلیساهای ایشان وارد شدیم .پس در آن سنگی بود که روی آن نوشته شده بود :
آیا امتی که حسین را می کشند شفاعت جد او را در روز قیامت امید دارند؟
وروینا أن صخرة وجدت قبل مبعث النبی صلی الله علیه وسلم بثلاث مائة سنة وعلیها مکتوب بالیونانیة
أیرجو معشر قتلوا حسینا
التبصرة ابن جوزی ج2/ص17
به ما خبر داده شد که صخره ای در بیت المقدس سیصد سال قبل ازبعثت رسول خدا پیدا شده است که بر روی آ ن با زبان سریانی نوشته شده بوده است :
آبا امتی که حسین را می کشند ...
شبیه این دو روایت در کتب ذیل آمده است :
تهذیب الکمال ج6/ص442 بغیة الطلب فی تاریخ حلب ج6/ص2653 صبح الأعشی فی صناعة الإنشا ج13/ص234 الخصائص الکبری سیوطی ج1/ص63 و...
طبق اقرار برخی علمای اهل سنت حاکم نیشابوری هم شبیه این روایت را (در مورد وجود نوشته ای با این اشعار) با اضافه ای در کتاب امالی خویش آورده است اما متاسفانه اکنون این روایت در کتاب وی یافت نمی شود وآن اضافه این است که علاوه بر بیت مذکور در آن نوشته نام ابراهیم خلیل الله ( ظاهرا به عنوان نویسنده) موجود بوده است .
حدیث أنس أن رجلا من أهل نجران احتفر حفیرة فوجد فیها لوحا من ذهب فیه مکتوب :
اترجو أمة قتلت حسینا شفاعة جده یوم الحساب
وکتب ابراهیم خلیل الله فجاؤا باللوح إلی رسول الله فقرأه ثم بکی وقال من آذانی وعترتی لم تنله شفاعتی حا فی أمالیه
تنزیه الشریعة علی بن محمد بن علی بن عراق الکنانی ج1/ص409
روایت انس که شخصی از اهل نجران گودالی می کند پس در آن لوحی از طلا پیدا کرد که در ان نوشته بود آیا امتی که .... ونوشته بود ابراهیم خلیل الله ،پس این لوح را به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آوردند . پس آن را خواند و گریه نمود .سپس فرمود هرکس که من را اذیت کند و خانواده ام را ،شفاعت من به وی نخواهد رسید - حاکم در کتاب امالی -
دستور حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به شیعه و سنیبرای برگزاری نوحه خوانی برای امام حسین علیه السلام
قال ابن عبد الرحیم حدثنی الخالع قال کنت مع والدی فی سنة ست وأربعین وثلاثمائة وأنا صبی فی مجلس الکبوذی فی المسجد الذی بین الوراقین والصاغة وهو غاص بالناس وإذا رجل قد وافى وعلیه مرقعة وفی یده سطیحة ورکوة ومعه عکاز وهو شعث فسلم على الجماعة بصوت یرفعه ثم قال أنا رسول فاطمة الزهراء صلوات الله علیها فقالوا مرحبا بک وأهلا ورفعوه فقال أتعرفون لی أحمد المزوق النائح فقالوا ها هو جالس فقال رأیت مولاتنا علیها السلام فی النوم فقالت لی امض إلى بغداد واطلبه وقل له نح على ابنی بشعر الناشىء الذی یقول فیه :
بنی أحمد قلبی لکم یتقطع بمثل مصابی فیکم لیس یسمع
وکان الناشىء حاضرا فلطم لطما عظیما على وجهه وتبعه المزوق والناس کلهم وکان أشد الناس فی ذلک الناشىء ثم المزوق ثم ناحوا بهذه القصیدة فی ذلک الیوم إلى أن صلى الناس الظهر وتقوض المجلس وجهدوا بالرجل أن یقبل شیئا منهم فقال والله لو أعطیت الدنیا ما أخذتها فإننی لا أرى أن أکون رسول مولاتی علیها السلام ثم آخذ عن ذلک عوضا وانصرف ولم یقبل شیئا
معجم الأدباء ، ج 4 ، صص 149-150.
خالع گفت در سال 346 من خردسال بودم ، با پدرم به مجلس کبوذی محدث که در مسجدی بین بازار کتابفروشها و زرگرها منعقد مى شد، رفتیم ، مجلس پر بود ، ناگهان مردى از راه رسید : قبائى پر وصله به تن داشت ، در یک دست مشک آب و انبان غذا و به دست دیگرش چوبدستى بود، با صدای بلند سلام کرد و گفت : من فرستاده فاطمه زهرا سلام الله علیها هستم . گفتند : خوش آمدى و او را گرامی داشتند. گفت : مى توانید احمد مزوق نوحه خوان را به من معرفى کنید ؟ گفتند : آرى همین است که اینجا نشسته . گفت : خاتونم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در خواب دیدم ، فرمود : راهى بغداد شو و احمد را بجوی و به او بگو که برای فرزندم (حسین علیه السلام ) با شعر (علی بن عبدالله بن وصیف) ناشى نوحه سرائى کند ، آنجا که مى گوید :
اى زادگان احمد! جگرم در ماتم شما از هم گسیخت
آنچه در این ماتم بر دل من رسید، در مورد هیچ کسی شنیده نشده
ناشى در آن مجلس حاضر بود ، محکم به صورت خود زد، و به دنبال او احمد مزوق و سایرین همه لطمه بر صورت نواخته ، گریه را سر دادند . از همه بیشتر ناشى و بعد از او مزوق متأثر شده بودند ، بعد با این قصیده نوحه سرائى کردند تا ظهر شد و مجلس تمام شد و مردم پراکنده شدند. هر چه کوشش کردند که آن مسافر از راه رسیده ، هدیه ای قبول کند ، قبول نکرد. گفت : بخدا سوگند اگر تمام دنیا را به من بدهند ، نخواهم گرفت ، روا نمى دانم که پیغام آور حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشم و در مقابل آن پول بگیرم ، فرستاده حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها رفت و چیزى نپذیرفت .
معجم الأدباء ، ج 4 ، صص 149-150.
تازیانـــه خصم اگر بر دخــت پیغمبـر نمی زد
کعب نی هرگز کسی بر زینــب اطهر نمی زد
گر نمی شد حق حیــدر غصب تا روز قیامــت
پشت پـــا کس بر حقـوق آل پیغمبــر نمی زد
دشمن بیرحم اگر بر بیت وحـی آتش نمی زد
عصر عاشورا کسی بر خیمه هــا آذر نمی زد
محسن ششماهه گر مقتول پشت در نمیشد
حرمله تیری به حلقــــوم علی اصغر نمی زد
فاطمــه گـــر کشته راه امام خـــود نمی شد
زینب غمدیده هم بر چوب محمل سر نمی زد
فرق مولا گر نمی شد منشق از تیــغ مخالف
تیــغ ، هرگز خصم بر فرق علی اکبر نمی زد
خار اگر در دیده مولا علـی از کیــن نمی رفت
تیــــر کس بر دیـــده عبـــاس آب آور نمی زد
دختر غمدیده ویران نشین ، سیلی نمی خورد
خصم اگر در کوچه ، سیلی بر رخ مادر نمی زد
اشعار از : علی اصغر یونسیان ( ملتجی )