حجة الاسلام و المسلمین شیخ علی خدادادی

حب الزهراء(س) دیننا
مشخصات بلاگ
حجة الاسلام و المسلمین شیخ علی خدادادی
طبقه بندی موضوعی

۸۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ولایت» ثبت شده است

یاعلی102


خلاصه ای از بیانات


ألا إنّ قم الکوفة الصغیرة، ألا إنّ للجنة ثمانیة أبواب، ثلاثة منها إلى قم، تقبض فیها امرأة من ولدی اسمها «فاطمة بنت موسى» و تدخل‏ بشفاعتها شیعتی الجنّة بأجمعهم

عوالم العلوم و المعارف ج 21 ص 330 و بحار الانوار ج 57 ص 228

در بین دختران حضرت موسی ین جعفر علیهما السلام،حضرت معصومه سلام الله علیها مقام بسیار والایی دارند.

قبل از ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها،امام صادق علیه السلام خبر از ولادت آن بانو می دهند و مقام والای حضرت معصومه سلام الله علیها را به عالم معرفی می کنند،روایت،روایت عجیبی است در بعضی از روایات، قم و بارگاه حضرت معصومه سلام الله علیها به عنوان حرم اهل بیت علیهم السلام معرفی شده است که همین روایت شرح مفصل می طلبد.

امام صادق علیه السلام فرمود:سه در از هشت در بهشت مخصوص قم و از قم هست،قم آرامگاه فاطمه بنت موسی هست.

عبارت بعدی محیر العقول هست می فرماید:تمام شیعیان ما با شفاعت فاطمه معصومه سلام الله علیها وارد بهشت می شوند.

روزی مرحوم حاج شیخ عباس قمی در تیمچه بزرگ قم، به مناسبت ایام فاطمیه منبر رفته بود، بر فراز منبر فرمود: شبی میرزای قمی ـ صاحب قوانین ـ را در عالم رؤیا دیدم از محضر مقدسشان سئوال کردم:

"آیا شفاعت اهل قم به دست حضرت معصومه(ع) می باشد؟

با قیافه اعجاب آمیزی به طرف من نگاه کرد و فرمود:

"شفاعت اهل قم با منست، شفاعتِ عالَم با حضرت معصومه(ع) می باشد".


  • شیخ علی خدادادی
  • شیخ علی خدادادی


عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْهُمَا «3» فَقَالَ یَا أَبَا الْفَضْلِ مَا تَسْأَلُنِی عَنْهُمَا فَوَ اللَّهِ مَا مَاتَ مِنَّا مَیِّتٌ قَطُّ إِلَّا سَاخِطاً عَلَیْهِمَا وَ مَا مِنَّا الْیَوْمَ إِلَّا سَاخِطاً عَلَیْهِمَا یُوصِی بِذَلِکَ الْکَبِیرُ مِنَّا الصَّغِیرَ إِنَّهُمَا ظَلَمَانَا حَقَّنَا وَ مَنَعَانَا فَیْئَنَا وَ کَانَا أَوَّلَ مَنْ رَکِبَ أَعْنَاقَنَا وَ بَثَقَا عَلَیْنَا بَثْقاً فِی الْإِسْلَامِ لَا یُسْکَرُ أَبَداً حَتَّى یَقُومَ قَائِمُنَا أَوْ یَتَکَلَّمَ مُتَکَلِّمُنَا ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا أَوْ تَکَلَّمَ مُتَکَلِّمُنَا لَأَبْدَى مِنْ أُمُورِهِمَا مَا کَانَ یُکْتَمُ وَ لَکَتَمَ مِنْ أُمُورِهِمَا مَا کَانَ یُظْهَرُ وَ اللَّهِ مَا أُسِّسَتْ مِنْ بَلِیَّةٍ وَ لَا قَضِیَّةٍ تَجْرِی عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ إِلَّا هُمَا أَسَّسَا أَوَّلَهَا فَعَلَیْهِمَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِین

کافی ج 8 ص 245 و بحار الانوار ج 30 ص 269 و ...

 

حنان بن سدیر از پدرش روایت مى‏کند که گفت: از امام باقر علیه السّلام پیرامون آن دو نفر [خلیفه اول و دوم‏] پرسش کردم. حضرت فرمود: اى أبو الفضل! پیرامون آن دو از من چه مى‏پرسى؟ بخدا سوگند هرگز کسى از ما نمرده مگر آنکه خشم آن دو را در سینه داشته و اکنون کسى از ما نیست مگر آنکه از آن دو خشم دارد، و این همان است که سالخوردگان ما به کودکانمان سفارش مى‏کنند، چه، آن دو به حقّ ما ستم ورزیدند و از پرداخت سهممان امتناع کردند و نخستین کسانى بودند که بر گردن ما سوار شدند و در اسلام رخنه‏اى را به روى ما گشودند که هرگز بسته نگردند تا آن گاه که قائم ما قیام کند و سخنگوى ما سخن آغازد. سپس فرمود: هان بخدا سوگند که اگر قائم ما قیام کند یا سخنگوى ما سخن آغازد از کارهاى آن دو چیزهایى را هویدا سازد که تا آن هنگام پنهان بوده است و کارهایى از آن دو را بپوشاند که تظاهر به آن مى‏کرده‏اند. بخدا سوگند هیچ بلا و گرفتارى بنیان نهاده نشد و بر سر خاندان ما نیامد مگر آنکه آن دو پایه آن را شالوده ریختند، پس نفرین خدا و فرشتگان و همه مردم بر ایشان.


  • شیخ علی خدادادی

  • شیخ علی خدادادی

یاعلی89


ان الاسم الأعظم على ثلاثة و سبعین حرفا، أعطى اللّه آصف بن برخیا منه حرفا واحدا فکان من أمره فی عرش بلقیس ما کان، و أعطى عیسى منه حرفین فعمل بهما ما قص اللّه به، و أعطى موسى أربعة أحرف‏، و أعطى إبراهیم ثمانیة أحرف، و أعطى نوح خمسة عشر حرفا، و أعطى محمّدا صلّى اللّه علیه و آله اثنین و سبعین حرفا و استأثر اللّه جل و تعالى بحرف واحد، فعلم رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله ما علمه الأنبیاء و ما لم یعلموه.

(اثبات الوصیه ص 124،کافی ج1 ص 230 با اندکی تفاوت و ...)


روایت شده که اسم اعظم خداى عزیز (73) حرف است، به آصف بن برخیا یک حرف از اسم اعظم خدا عطا شده بود که آن عمل(انتقال تخت بلقیس به محضر حضرت سلیمان ع)  را در باره تخت بلقیس انجام داد. به حضرت عیسى دو حرف از اسم اعظم خدا عطا شده بود که بوسیله آن دو حرف اعمالى را انجام داد که خدا (در قرآن) خبر داده است. بحضرت موسى علیه السّلام چهار حرف از اسم اعظم خدا عطا شده بود. بحضرت ابراهیم علیه السّلام هشت حرف از اسم اعظم خدا عطا شده بود. بحضرت نوح علیه السّلام پانزده حرف از اسم اعظم خدا عطا شده بود.

خداى رئوف (72) حرف از اسم اعظم خود را بحضرت محمّد بن‏عبد اللّه صلى اللّه علیه و آله عطا فرمود و یک حرف از اسم اعظم خود را براى خود انتخاب کرد، پس بنا بر این پیغمبر عزیز اسلام از کلیه آنچه را که انبیاء گذشته میدانستند و آنچه را که نمیدانستند خبردار بود.

  • شیخ علی خدادادی

یاعلی89

  • شیخ علی خدادادی

الکامل فی التاریخ :

ابن اثیر پس از اینکه به زوجات امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌رسد، می‌نویسد: اولین آنها فاطمه دختر رسول خداست و تا پیش از فوت ایشان، حضرت علی (علیه السلام) ازدواج ننموددند و سپس می‌نگارد:

«و کان لها من الولد الحسن و الحسین و قد ذکر انه کان لها ابن آخر یقال له محسن و انه توفی صغیراً».(1)



فرائد السمطین :

«عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، قال: ان رسول الله کان جالساً ذات یومٍ … فقال: و إنّی لمّا رأیتها ذکرتُ ما یصنع بها بعدی ، کأنی بها، و قد دخل الذّل فی بیتها و انتُهکَت حُرمتُها و غُصِبَ حقّها و مُنِعَت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنینها و هی تنادی: یا محمداه، فلا تجاب و تستغیث فلا تغاث، … فتکون أول من تلحقنی مِن اهل بیتی، فتقدم علی محزونة مکروبة مغمومة مقتولة؛ … یقول رسول الله: اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذل من أذلّها و خلّد فی نارک من ضرب جنبها حتی ألقت ولدها، فتقول الملائکة عند ذلک: آمین».(2)

جوینی استاد ذهبی، عالم بزرگ اهل سنت می‌گوید:«روزی پیامبر نزد خانواده‌اش نشسته بود… تا آنجا که نوشته است: و هرگاه که فاطمه را می‌بینم، به یاد می‌آورم آنچه بعد از من برایش اتفاق می‌افتد، گویی که آنجا هستم؛ و همانا حقش را غصب می‌کنند و از ارث خود منع و پهلویش را می‌شکنند و جنینش را سقط می‌کند و حال آنکه ندای یا محمداه سر می‌دهد و جوابی نمی‌شنود و طلب یاری می‌کند ولی کسی یاریش نمی‌دهد…».



میزان الاعتدال :

«و قال محمد بن احمد بن حماد الکوفی الحافظ، بعد أن أرخ موته: کان مستقیم الأمر عامة دهره، ثمّ فی آخر ایامه کان اکثر ما یقرأ علیه، المثالب، حضِرته و رجل یقرأ علیه: انّ عمر رفس(3) فاطمة حتی اسقطت(4) بمحسن».(5)

«وی در در طول عمرش ثابت قدم و درستکار بود و سپس در اواخر عمرش بیشترین چیزی که می‌گفت، سرزنش کردن و بیان عیب و نقص بود، به مردی که پیش او آمده بود گفت: بدون شک عمر چنان لگدی به فاطمه (علیها السلام) زد که محسن از او سقط شد.»


سِیر اعلام النبلاء :

«و قال محمد بن احمد بن حماد الحافظ، کان مستقیم الأمر عامة دهره، ثمّ فی آخر ایامه کان اکثر ما یقرأ علیه المثالب، حضِرته و رجل یقرأ علیه: انّ عمر رفس فاطمة حتی اسقطت محسنا»ً.(6)



الوافی بالوفیات :

«و منها (عقاید النظام المعتزلی): میله إلی الرفض و وقوعه فی الکبار الصحابة رضی الله تعالی عنهم و قال: نص النبی صلی الله علیه و سلم علی ان الامام علی، و عینه و عرفت الصحابة ذلک و لکن کتمه عمر لأجل أبی بکر رضی الله عنهما و قال: إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی القت المحسن من بطنها».(7)



الاصابة :

«(8308) المحسن بتشدید السین المهملة، بن علی بن ابی طالب بن عبد المطلب الهاشمی، سبط النبی (صلی الله علیه و سلم)، استدرکه ابن فتحون علی بن عبد البر و قال أراه مات صغیرا»؛ و در ادامه سخنی مانند سخن بلاذری در انساب الاشراف در مورد اسماء فرزندان امیرالمؤمنین به میان می‌آورد.(8)



لسان المیزان :

«احمد بن محمد بن السری بن أبی دارم المحدث ابوبکر الکوفی الرافضی الکذاب، مات فی اول سنة سبع و خمسین و ثلاث مائة (375)، و قیل انه لحق ابراهیم القصار حدث عن احمد بن موسی الحمار و موسی بن هارون و عدة روی عن الحاکم و قال رافضی غیر ثقة، و قال محمد بن احمد بن حماد الکوفی الحافظ، بعد أن أرخ موته، کان مستقیم الأمر عامة دهره، ثمّ فی آخر ایامه کان اکثر ما یقرأ علیه المثالب، حضرته و رجل یقرأ علیه: انّ عمر رفس فاطمة حتی اسقطت بمحسن»(9).



سبل الهدی و الرشاد :

در باب نهم این کتاب که در مورد مناقب بانو فاطمه (سلام الله علیها) می‌باشد و در نوع شانزدهم آن، که اختصاص به فرزندان ایشان دارد، چنین می‌آید: «و قال لیث بن سعد رحمه الله تعالی: تزوج علی فاطمة رضی الله تعالی عنهما، فولد حسناً و حسیناً و مُحَسِّناً… مات محسن سقطا».(10)

و در باب دهم که در برخی از فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، در مورد دوم آمده: «و له من الولد الحسن و الحسین و محسن و زینب الکبری من فاطمة».(11)





1. شهرستانی، ابی الفتح محمد بن عبد الکریم (متوفی 548)، الملل و النحل، ج1، ص69ـ 70.

2. البته برخی عقاید نظام را به عنوان سخن شهرستانی نقل نموده بودند که این صحیح نمی باشد.

3. ابن شهر آشوب (متوفی558ه.ق)، مناقب آل أبی طالب، ج3، ص133.

4. ابن اثیر (متوفی630ه.ق)، الکامل فی التاریخ، ج3، ص397.

5. جوینی خراسانی، ابراهیم بن الموید بن عبد الله ابن علی بن محمّد (متوفی730ه‍.ق)، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و الائمه من ذریتهم، ج2، ص35.

6. الرفس: الضرب بالرجل، (جوهری، الصحاح، ج3، ص936)، ـ رفس، یرفس: رکض برجله فی الصدر (زبیدی، تاج العروس، ج8، ص309) ـ در کتب لسان العرب (ج6، ص100) و مجمع البحرین (ج4، ص76) و العین (ج4، ص246) نیز تعبیراتی همچون ضربه‌ی شدید با پا در سینه، استفاده شده و مرفس یعنی چیزی که گوشت با آن کوبیده می‌شود، از این جا می‌شود گفت که تعبیر به «رفس» چقدر می‌تواند دلخراش باشد.

7. سقط بالحرکات الثلاث: الولد الذی یسقط من بطن امه قبل تمام الحمل (مجمع البحرین، ج4، ص245) ؛ (لسان العرب، ج7، ص617) ؛ (العین، ج5، ص71و 72) ؛ (صحاح، ج3، ص1133)؛ از این تعابیر هم به راحتی می‌توان معنی مسلم سقط را فهمید و اینکه واژه‌ی مقابلی نبوده که بدان تفسیر شود و همه در توضیح آن از خود «سقط» استفاده کرده‌اند.

8. ذهبی، شمس الدین او عبد الله محمد بن احمد بن عثمان بن قایْماز، متوفی748ه.ق، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج1، ص139.

9. ذهبی، شمس الدین محمد (متوفی748ه.ق)، سیر اعلام النبلاء، ج15، ص578.

10. صفدی (متوفی746ه.ق)، الوافی بالوفیات،تحقیق احمد الارناؤوط و زکی مصطفی، ج6، ص15.

11. عسقلانی الشافعی،احمد بن علی ابن حجر ابوالفضل (متوفی 825ه.ق)، الاصابه، ج6، ص191، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415ه.ق.


  • شیخ علی خدادادی

یاعلی 84

  • شیخ علی خدادادی

یاعلی 75


خلاصه بیانات

قال مولانا الإمام الصادق ع:من أراد  الله به الخیر قذف فی قلبه حب الحسین ع و حب زیارته.

فهم و درک آیات و روایات مساله ی بسیار مهمی است لذا در آیات و روایات ما تاکید فراوانی روی این مساله شده است؛امام صادق ع فرمودند:حدیث تدریه خیر من الف حدیث ترویه، فهم و درایت یک حدیث بهتر از روایت هزار حدیث است،ما خیلی از آیات و احادیث را شنیدیم و لکن تامل و دقت نکردیم تدبر نکردیم وقت نگذاشتیم برای فهم حدیث و آیه،و الا اگر آنچه را که میدانیم و شنیدیم و خواندیم درست بفهمیم و تامل کنیم کار تمام است،گاها تشیع ما تشیع شناسنامه ای است و هنوز آنچنان که باید به اهل بیت ع گره نخوردیم،معرفت مالک اشتر و ابوذر و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عقیل را نداریم چون درست نشناختیم به کنه مساله پی نبردیم،این که ما 10 تا حدیث و شعر بلد باشیم این کافی نیست بلکه این حدیث باید جریان داشته باشد در زندگی من،عشق امیر المومنین ع خودش را نشان بدهد در زندگی من،در غیر اینصورت نمیتوانیم بهره زیادی از نعمت ولایت ببریم.

شما شمر بن ذی الجوشن رو ببینید،این شخصیت پرونده عجیبی دارد حتما زندگی او را مطالعه کنید،من فقط به گوشه ای از زندگی شمر اشاره میکنم؛لحظات آخر مولای ما اباعبدالله الحسین ع است همه از کشتن اباعبدالله ع خوف دارند حتی خبیث ترین اشخاص آن روزگار،اشقیاء با هم زمزمه میکنند؛یکی میگوید من نمیتوانم سر از تنش جدا کنم چون او فرزند زهرا س است یکی می گوید من نمیتوانم چون کشتن او مساوی با دشمنی با رسول الله ص است یکی میگوید من نمیتوانم حسین ع را بکشم چون نمیتوانم پیغمبر را ملاقات کنم در حالیکه رسول الله ص از من ناراحت است،در این اثناء شمر وارد گودال می شود

ادامه دارد...



  • شیخ علی خدادادی


دستور حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به شیعه و سنیبرای برگزاری نوحه خوانی برای امام حسین علیه السلام


قال ابن عبد الرحیم حدثنی الخالع قال کنت مع والدی فی سنة ست وأربعین وثلاثمائة وأنا صبی فی مجلس الکبوذی فی المسجد الذی بین الوراقین والصاغة وهو غاص بالناس وإذا رجل قد وافى وعلیه مرقعة وفی یده سطیحة ورکوة ومعه عکاز وهو شعث فسلم على الجماعة بصوت یرفعه ثم قال أنا رسول فاطمة الزهراء صلوات الله علیها فقالوا مرحبا بک وأهلا ورفعوه فقال أتعرفون لی أحمد المزوق النائح فقالوا ها هو جالس فقال رأیت مولاتنا علیها السلام فی النوم فقالت لی امض إلى بغداد واطلبه وقل له نح على ابنی بشعر الناشىء الذی یقول فیه :

بنی أحمد قلبی لکم یتقطع    بمثل مصابی فیکم لیس یسمع  

وکان الناشىء حاضرا فلطم لطما عظیما على وجهه وتبعه المزوق والناس کلهم وکان أشد الناس فی ذلک الناشىء ثم المزوق ثم ناحوا بهذه القصیدة فی ذلک الیوم إلى أن صلى الناس الظهر وتقوض المجلس وجهدوا بالرجل أن یقبل شیئا منهم فقال والله لو أعطیت الدنیا ما أخذتها فإننی لا أرى أن أکون رسول مولاتی علیها السلام ثم آخذ عن ذلک عوضا وانصرف ولم یقبل شیئا 

معجم الأدباء ، ج 4 ، صص 149-150.


خالع گفت در سال 346 من خردسال بودم ، با پدرم به مجلس کبوذی محدث که در مسجدی بین بازار کتابفروشها و زرگرها منعقد مى شد، رفتیم ، مجلس پر بود ، ناگهان مردى از راه رسید : قبائى پر وصله به تن داشت ، در یک دست مشک آب و انبان غذا و به دست دیگرش چوبدستى بود، با صدای بلند سلام کرد و گفت : من فرستاده فاطمه زهرا سلام الله علیها هستم . گفتند : خوش آمدى و او را گرامی داشتند. گفت : مى توانید احمد مزوق نوحه خوان را به من معرفى کنید ؟ گفتند : آرى همین است که اینجا نشسته . گفت : خاتونم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در خواب دیدم ، فرمود : راهى بغداد شو و احمد را بجوی و به او بگو که برای فرزندم (حسین علیه السلام ) با شعر (علی بن عبدالله بن وصیف) ناشى نوحه سرائى کند ، آنجا که مى گوید : 

اى زادگان احمد! جگرم در ماتم شما از هم گسیخت

آنچه در این ماتم بر دل من رسید، در مورد هیچ کسی شنیده نشده

 ناشى در آن مجلس حاضر بود ، محکم به صورت خود زد، و به دنبال او احمد مزوق و سایرین همه لطمه بر صورت نواخته ، گریه را سر دادند . از همه بیشتر ناشى و بعد از او مزوق متأثر شده بودند ، بعد با این قصیده نوحه سرائى کردند تا ظهر شد و مجلس تمام شد و مردم پراکنده شدند. هر چه کوشش کردند که آن مسافر از راه رسیده ، هدیه ای قبول کند ، قبول نکرد. گفت : بخدا سوگند اگر تمام دنیا را به من بدهند ، نخواهم گرفت ، روا نمى دانم که پیغام آور حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشم و در مقابل آن پول بگیرم ، فرستاده حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها رفت و چیزى نپذیرفت .

معجم الأدباء ، ج 4 ، صص 149-150.


  • شیخ علی خدادادی