حجة الاسلام و المسلمین شیخ علی خدادادی

حب الزهراء(س) دیننا
مشخصات بلاگ
حجة الاسلام و المسلمین شیخ علی خدادادی
طبقه بندی موضوعی

۲۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت فاطمه زهرا» ثبت شده است

یاعلی114




🌹ولایت اهل بیت علیهم السلام بدون برائت از دشمنان اهل بیت پذیرفته نمی شود🌹


✍قال رسول الله صلى الله علیه و آله: یاعلی ! و الذی بعثنی بالنبوة و اصطفانی علی جمیع البریّة لو أن عبدا عبد الله 1000 عام ما قبل ذلک منه إلا بولایتک و ولایة الائمة من ولدک و إن ولایتک لا تقبل إلا بالبرا ئة من اعدائک و اعداء الائمة من ولدک بذلک أخبرنی جبرئیل(فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر).


👀رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:یا علی قسم به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخت و بر همه مخلوقات برگزید اگر بنده ای 1000 سال خدا را عبادت کند عبادت او پذیرفته نمی شود مگر به ولایت تو و ولایت امامان از فرزندانت و همانا ولایت تو پذیرفته نمی شود مگر با برائت و بیزاری از دشمنانت و بیزاری از دشمنان امامان از فرزندانت و جبرئیل این مطلب را به من خبر داده و سپس حضرت این آیه از قرآن را تلاوت فرمودند:(هر کس خواست به آنچه گفتم ایمان بیاورد و هر کس خواست انکار کند و کفر بورزد)



📍کنز الفوائد ص 185




  • شیخ علی خدادادی

یاعلی112

  • شیخ علی خدادادی

یاعلی112



🔶👇 انکار ولایت امیرالمومنین علیه السلام مساوی با بت پرستی است.


🔺فی بصائرالدرجات عن عبدالرحمن بن کثیر قال:

حججنا مع أبی  عبدالله علیه السلام فصعد علی جبل فأشرف علی الناس فقال: ما أکثرالضجیج و ما أقل الحجیج. فقال له داودالرقی: هل یستجیب الله دعاء هذا الجمع؟ فقال: ویحک یا أبا سلیمان،(إن الله لا یغفر أن یشرک به) الجاهد لولایة علی لعابد الوثن... 


✅عبدالرحمن بن کثیر روایت نموده که گفت: با امام صادق علیه السلام حج بجا آوردیم حضرت بر کوهی بالا رفتند و بر مردم نگاهی افکندند و فرمودند:

چه بسیار است ضجه ها و چه اندک اند حاجیان.

داود رقی به حضرت عرض کرد: آیا خدا دعای این گروه را مستجاب می کند؟

حضرت فرمودند: ای ابا سلیمان خداوند کسی را که به او شرک بورزد نمی آمرزد، کسی که انکار ولایت علی علیه السلام نماید مانند کسی است که بت پرستی نماید....

     



📚کتاب بصائرالدرجات.ص324


  • شیخ علی خدادادی

یاعلی111

  • شیخ علی خدادادی

یاعلی110


استغفار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای شیعیان و محبین اهل بیت علیهم السلام


 وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: «خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - فَسَمِعْتُهُ وَهُوَ یَقُولُ: " أَیُّهَا النَّاسُ، مَنْ أَبْغَضَنَا - أَهْلَ الْبَیْتِ - حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَهُودِیًّا ". فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى؟ قَالَ: " وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى، وَزَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ، احْتَجَرَ بِذَلِکَ مِنْ سَفْکِ دَمِهِ، وَأَنْ یُؤَدِّیَ الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ. مُثِّلَ لِی أُمَّتِی فِی الطِّینِ، فَمَرَّ بِی أَصْحَابُ الرَّایَاتِ فَاسْتَغْفَرْتُ لَعَلِیٍّ وَشِیعَتِهِ». رَوَاهُ الطَّبَرَانِیُّ فِی الْأَوْسَطِ، وَفِیهِ مَنْ لَمْ أَعْرِفْهُمْ.


سند روایت

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج9 ص172 المؤلف: أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی (المتوفى: 807هـ)، المحقق: حسام الدین القدسی، الناشر: مکتبة القدسی، القاهرة، عام النشر: 1414 هـ، 1994 م، عدد الأجزاء: 10 .


ترجمه روایت


جابر بن عبدالله انصاری گفت: رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای مردم! هر کس کینه ما اهل بیت را داشته باشد، خداوند او را روز قیامت به صورت یهودی محشور خواهد کرد. من از آن حضرت پرسیدم: ای رسول خدا! حتی اگر چنین کسی روزه بگیرد و نماز بخواند؟ فرمود: آری، اگر چه اهل نماز و روزه باشد و خیال کند که مسلمان است، (البته) به خاطر همین که (به ظاهر مسلمان است) جانش در این دنیا محترم است و (مانند یهودیان) جزیه (به حکومت اسلامی) نمی‏ پردازد. امت من در حالی که هنوز در آب و گل بودند، برای من متمثل و ظاهر شدند، گروه‏ های مختلفی با پرچم ‏هایشان از مقابل من عبور می‏کردند، اما من برای علی و شیعیان او استغفار کردم.


  • شیخ علی خدادادی

یاعلی 109


جانشینی بعد از پیامبر(ص)


در عصر شیخ مفید‌(ره)، یکی از علمای بزرگ اهل تسنّن، در بغداد مجلس درسی داشت، و به نام «قاضی عبدالجبّار» خوانده می‌شد، روزی قاضی عبدالجبّار در مجلس درس خود نشسته بود، شاگردانش از سنّی و شیعه حاضر بودند، در آن روز شیخ مفید‌(ره) نیز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست، قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود، ولی وصفش را شنیده بود.

پس از لحظه‌ای، شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت: «آیا اجازه می‌دهی، در حضور این دانشمندان، سؤالی از شما ‌کنم؟»

قاضی: بپرس

شیخ مفید: این حدیثی که شیعیان روایت می‌‌کنند که پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ در صحرای غدیر، دربارة علی‌ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ: هر کس که من مولای اویم، پس علی‌ مولای اوست»

آیا این حدیث صحیح است و یا این‌که شیعه آن را به دروغ ساخته است؟

قاضی: این روایت،صحیح است.

شیخ مفید: منظور از کلمة «مولی» در این روایت چیست؟

قاضی: منظور، آقائی و اولویّت است.

شیخ مفید: اگر چنین است پس طبق فرمودة پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ،‌ علی‌ـ علیه السّلام ـ آقائی و اولویّت بر دیگران دارد، بنابراین، این همه اختلاف و دشمنی‌ها بین شیعه و سنّی برای چیست؟

قاضی: ای برادر! این حدیث (غدیر) روایت (و مطلب نقل شده) است، ولی خلافت ابوبکر، «درایت» و امری مسلّم است، و آدم عاقل، به خاطر روایتی، درایت را ترک نمی‌کند!!

شیخ مفید: شما دربارة این حدیث چه می‌گویید که پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ، در شأن علی‌ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«یَا عَلیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلمِی»: «ای علی! جنگ تو،‌جنگ من است، و صلح تو،‌ صلح من است»

قاضی: این حدیث،‌صحیح است.

شیخ مفید: بنابراین آنان‌که جنگ جَمَل را به راه انداختند مانند طلحه و زبیر و عایشه و...و با علی ـ علیه السّلام ـ جنگیدند، طبق حدیث فوق و اعتراف شما به صحّت آن، باید (با شخص رسول خدا‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ جنگیده باشند) و کافر باشند.

قاضی: ای برادر! آن‌ها (طلحه و زبیر و ...) توبه کردند.

شیخ مفید: جنگ جمل، درایت و قطعی است، ولی در این‌که پدید آورندگان جنگ، توبه کرده‌اند، روایت و شنیدنی است، و به گفته تو نباید درایت را فدای روایت کرد، و مرد عاقل به خاطر روایت، درایت را ترک نمی‌کند.

قاضی، در پاسخ این سؤال فرومانده، پس از ساعتی درنگ ، سرش را بلند کرد و گفت : «تو کیستی؟»

شیخ مفید: من خادم شما محمّد‌‌‌بن محمّد‌بن نعمان هستم.

قاضی همان‌دم برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و بر جای خود نشانید و به او گفت: «اَنْتَ الْمُفِیدُ حقّاً»: «تو در حقیقت، مفید (فایده بخش) هستی»

علمای مجلس از رفتار قاضی رنجیده خاطر شدند و همهمه کردند، قاضی به آن‌ها گفت: من در پاسخ این شیخ (مفید)، درمانده شدم، اگر هر یک از شما پاسخی دارد، برخیزد و بیان کند.

هیچ کس برنخواست، به این ترتیب، شیخ مفید،پیروز شد و لقب «مفید» در این مجلس، برای او بر سر زبان‌های مردم افتاد.



  • شیخ علی خدادادی

یاعلی108


گزیده ای از درس خارج حضرت استاد آیت الله شیخ حسین وحیدخراسانی حفظه الله


جلسه چهل و چهارم دوشنبه ١٣٩٤/١١/٥


بسم الله الرحمن الرحیم اﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ رب اﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ وﺻﻠﯽ ﷲ ﻋﻠﯽ ﺳﻴﺪﻧﺎ ﻣﺤﻤﺪ وآﻟﻪ اﻟﻄﺎﻫﺮﻳﻦ ﺳﻴﻤﺎ ﺑﻘﻴﺔ ﷲ ﻓﻲ اﻷرﺿﻴﻦ واﻟﻠﻌﻦ ﻋﻠﯽ أﻋﺪاﺋﻬﻢ إﻟﯽ ﻳﻮم الدین


بعضی از بی سوادها امروز برای اینکه سنگ وحدت را به سینه بزنند حتی به قیمت گذشتن از خون بضعه خاتم ، بی شرمی را از حدّ گذراندند نور و ظلمت قابل صلح است؟! عمر لع بت پرست شرابخوار ناوی خمرش که میعاد بود برای شرابخواری ، مورد تصدیق اعاظم خاصه است. بت پرستی او بلا اشکال مسلّم بود ، بی سوادیش خلیفه شد ، تیمم نماز را بلد نبود عمار یاسر به او یاد داد ، همچه بی سوادی ، همچه مردی ؛ افسوس سواد کم شده ترس زیاد شده ، بی سوادی خواه ناخواه ترسو میکند ، قدرت دارید حرف بزنید ، از الازهر مصر پروا نکنید ، این فقاهت یادگار کیست ؟ افسوس که نه خودمان را شناختیم و نه میراثی که به ما رسید ، این میراث حسن بن یوسف بن مطهّر است ، صبح نشست ، مرد این است ، حالا روزگار نامرداست ، که مذهب را می بازند در اثر جهل و بی سوادی ، خضوع میکنند برای سنی درمانده از همجا ، نشست صبح ، ظهر موذن اذان گفت مملکت عوض شد ، سلطان وقت دستور داد در خطبه ها در همه نمازها در همه مملکت علی بن ابی طالب مطرح بشود ، این هنر علامه بود. حالا ما بی عرضه ها در مقابل چهار تا سنی بی سواد ، خودمان را می بازیم مصیبت این است این همه کوس وحدت ، اما نمیفهمند بین نور و ظلمت ، وحدت محال است و بین علی و ابوبکر ، وحدت محال است ، او کیست و این کیست ، او باتفاق عامه و خاصه ، سلونی قبل ان تفقدونی این کیه ؟ کسی که اعترافش این است من والی شما شدم اما بهتر از شما نیستم.  روزی که ابوبکر به مسند نشست یک پیر زن امد ابروی الازهر را برد اگر عُرضه دارد جواب بدهد ، پیر زن امد گفت میراث جدّه چیست ؟ ابوبکر وا موند ، بی سواد ان هم جای کی نشسته ، جای کسی که و علّمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما ، انسانیت انسان به دو چیز است : یکی علم و یکی خُلق ، در قران خدای علی عظیم هم علمش را به عظمت یاد کرده و هم خُلقش ، را در خُلقش فرمود : انک لعلی خُلق عظیم ، در علمش فرمود و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما ، ان وقت بجای او کی نشانده ،


  • شیخ علی خدادادی

یاعلی106


شب بود، جمعی از اصحاب در محضر، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نشسته بودند و از بیانات آن بزرگوار، بهره‌مند می‌شدند، آن بزرگوار در آن شب این جریان را بیان کرد و فرمودند:

آن شب که مرا به سوی آسمانها به معراج بردند «یعنی در شب 17 یا 21 ماه رمضان سال 10 یا 12 بعثت» هنگامی که به آسمان سوّم رسیدم، منبری برای من نصب نمودند، من بر عرشه منبر قرار گرفتم و ابراهیم خلیل ـ علیه السّلام ـ در پله پائین عرشه منبر قرار گرفته بودند و سایر پیامبران در پله‌های پایین‌تری قرار داشتند.

در این هنگام علی ـ علیه السّلام ـ ظاهر شد که بر شتری از نور، سوار بود و صورتش مانند ماه شب چهارده می‌درخشید، و جمعی چون ستارگان تابان در اطراف او بودند، در این وقت، ابراهیم ـ علیه السّلام ـ به من گفت: این (اشاره به علی ـ علیه السّلام ـ ) پیامبر بزرگ و یا فرشته بلند مقام است؟ گفتم:

«او نه پیامبر است و نه فرشته، بلکه برادرم و پسرعمویم و دامادم و وارث علمم علی بن ابی طالب است».

پرسید: این گروهی که در اطراف او هستند، کیانند؟

گفتم: این گروه، شیعیان علی ابن ابی طالب هستند.

ابراهیم ـ علیه السّلام ـ علاقمند شد که جزء‌شیعیان علی ـ علیه السّلام ـ باشد به خدا عرض کرد «پروردگارا مرا از شیعیان علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ قرار بده» در این هنگام جبرئیل نازل شد و آن آیه 81 سوره صافات را خواند و اِنّ من شیعته لابراهیم.

و از شیعیان او ابراهیم است.

پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به اصحاب فرمود: «هر گاه بر پیامبر پیشین صلوات فرستادید نخست به من صلوات بفرستید، سپس به آنها، جز در مورد ابراهیم خلیل ـ علیه السّلام ـ که هر گاه خواستید به من صلوات بفرستید، نخست به ابراهیم خلیل ـ علیه السّلام ـ صلوات بفرستید، پرسیدند: چرا؟

فرمودند: «به همین دلیل که بیان کردم، او آرزو کرد تا از شیعیان علی بن ابی طالب باشد».

در تو کس به حسن و ملاحت کجا رسد تو پادشاه حسنی و خوبان گدای تو

تو همچو آفتابی و من همچو سایه‌ام آیم به هر کجا که روی در قضای تو

هستم من از برای تو و تو برای خود هستی تو خود برای خود و من برای تو

هر چند لطف بیش کنی تشنه‌تر شوم سیراب کی شوم ز شراب لقای تو

منبع:مجمع البحرین ج 4 ص 356 و ...



  • شیخ علی خدادادی

یاعلی 104

  • شیخ علی خدادادی

یاعلی103


ای فرزندم دیگر درد ندارم

گاهی دیده‌ایم که پدر و فرزند از نظر اعتقادات مذهبی با هم اختلاف دارند. اکثر این گونه اختلافات، با مباحثه و مشاجره حل شدنی نیست، مگر آن که یک عامل خارجی بتواند در این میانه بطلان و یا حقیقت یکی از دو مذهب را روشن کند.

عطوه مرد مسلمان، زیدی مذهبی بوده، ولی فرزندان وی از شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی و دوازده امامی بودند. روی همین اصل بین پدر و فرزندان، گاهی مباحثه و گفت‌ وگوی مذهبی در می‌گرفت و هیچ کدام از هم قبول نمی‌کردند.

روزی پدر گرفتار مرضی شد که با نسخه و دوا خوب نشد. کم کم از دوا و طبیب مأیوس شد. هر مریضی که حال و روزش به این جا بکشد، به طور قطع انتظار دارد از عالم غیب به او مدد و کمک شود، و یک دست و قدرت فوق العاده‌ای دست او را بگیرد و از ورطه‌ی هلاکت و مرگ حتمی نجات بخشد. این حال را جز مریض، کسی نمی‌تواند درک کند. دوا بی‌اثر، دکتر ناامید، درد شدید، روح یأس و ناامیدی، فکر پریشان، نگاه‌های آلوده به حسرت عیادت‌کنندگان، همه و همه، بر کسالت مریض می‌افزاید.

ـ «آخ چه کنم، خدایا به کجا روم، این همه دوا که هیچ، عمل جرّاحی هم که بی‌نتیجه ماند، می‌شود، می‌شود، کمکی امدادی مددم کند و نجاتم دهد؟»

عطوه به چنین حالی رسیده بود. با خود گفت: «بهتر آن است که من به پیشگاه حضرت صاحب الامری که فرزندانم معتقدند عرض حاجت کنم. »

این مطلب را به فرزندان خود گفت و دست حاجت به سوی حضرت دراز کرد. از همان جا که در رختخوابش آرمیده بود، با چشمی اشکبار توجّه پیدا کرد. طبیب خود را یافت. نماینده‌ی رسول اکرم را پیدا کرد. به ولیّ خدا که «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء» عرض حاجت کرد. سپس به فرزندان خود چنین گفت: «من مذهب شما را قبول نخواهم کرد، مگر حضرت صاحب العصری که اعتقاد دارید مرا از این درد رهایی بخشد. »

دیری نگذشت. شبی فرزندان در اتاقی گرد هم بودند و از نقاهت و ناراحتی پدر صحبت می‌کردند. شاید آنها هم توجّه به حضرت امام زمان پیدا کرده و عرض حاجت می‌کردند که از طرفی پدر مریض و علیل خوب شود، و از طرفی دیگر حقانیت خودشان برای پدر روشن شود.

در چنین حالی، ناگهان پدرشان فریاد کشید: «بیایید، بیایید، امام زمان را ببینید. » آنها دوان دوان و با سرعت به اتاق پدر رفتند.

«پدر جان، چی شده؟ چرا فریاد کشیدید؟»

گفت: «چشمم منوّر شد، قوّتم برگشت، دردی ندارم، دیگر مریض نیستم، پسرها شما ندیدید؟ بروید دم در ببینید. همین الان حضرت ولی عصر تشریف بردند. »

وقتی که از ماجرا پرسیدند، گفت: «بی حال بودم، ناامید بودم، درد هم مرا رنج می‌داد. ناگهان صدایی شنیدم. یکی مرا به نام عطوه می‌خواند. چشم باز کردم. آقای منوّری دیدم که به بالینم نشسته است. او را نشناختم. به ناچار عرض کردم: آقا شما کیستید، لطفاً‌ خود را معرّفی بفرمایید. فرمود: من صاحب العصرم که فرزندان شما به من اعتقاد دارند. برای شفای تو آمده‌ام.

در این حال دست مبارک خود را بر موضع و محلّ دردم کشیدند. دیگر دردی احساس نکردم، تو گویی اصلاً مریض نبودم. همین که خواستم از جایم برخیزم، آقا از نزدم برخاست و دیگر کسی را ندیدم. حال ای فرزندانم دیگر درد ندارم. »

فرزندان وی می‌گویند پدر ما بعد از این ماجرا مدّتی طولانی زنده بود و در کمال سلامت زندگی کرد.

سیمای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ ، ص166


  • شیخ علی خدادادی