حجة الاسلام و المسلمین شیخ علی خدادادی

حب الزهراء(س) دیننا
مشخصات بلاگ
حجة الاسلام و المسلمین شیخ علی خدادادی
طبقه بندی موضوعی

۵۵ مطلب با موضوع «معارف و اخبار» ثبت شده است


نتیجه:

از مجموع روایات و متون چند نکته اثبات می‌شود:

1. با استدلالی که حضرت زهرا سلام الله علیها نمود، ابو بکر فدک را می‌خواسته به حضرت زهرا سلام الله علیها برگرداند، از این رو، سند و یا نامه‌ی ارجاع آن را نوشت و به دست آن حضرت سپرده است.

2. این که عمر سند را از دست حضرت زهرا سلام الله علیها گرفته و با آب دهان آن را محو کرده و یا پاره نموده، قطعی است.

3. بهانه‌ی عمر در برخی روایات این بوده است که اگر فدک را به حضرت زهرا برگرداند، دستگاه حاکم نمی‌تواند بذل و بخشش به مردم را از جای دیگر تهیه کند و در آمد فدک را بهترین منبع در آمد برای این کار و خواباندن آشوب ها می‌دانست. از این جهت به ابو بکر اعتراض کرد.

البته بهانه‌ی دیگری را که ابو بکر و عمر جعل کردند و به رسول خدا صلی الله علیه وآله نسبت دادند این بود که پیامبر فرموده: پیامبر چیزی به ارث نمی‌گذارد.

4. از این که عمر به ابو بکر اعتراض می‌کند و نامه را در حضور او و یا در بیرون از جلسه پاره می‌کند، به دست می‌آید که ابو بکر از خود اختیاری نداشته است و همه‌ی کارها به دست عمر انجام می‌شده و اراده و تصمیم او در پیشبرد حکومت ابو بکر، نقش مهم و کلیدی را داشته است. این نکته با توجه به روایات دیگری که بیان خواهد شد، بیشتر روشن خواهد شد.

5. طبق برخی روایات، عمر نه تنها سند را گرفت و پاره کرد،‌ بلکه با زدن لگد به حضرت زهرا سلام الله علیها و لطمه به صورت ایشان، اولین فردی بود که حرمت خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله را شکست و در تاریخ آن را به نام خود ثبت کرد.

6. از نظر ابو بکر و عمر، شهادت امیر مؤمنان علیه السلام (که روایت علی مع الحق والحق مع علی‌ و ده ها روایات دیگر در باره او از رسول خدا با سند صحیح نقل شده) مورد قبول واقع نشد؛ اما شهادت عایشه و حفصه، قبول گردید. تنها دلیل عمر این بود که امیر مؤمنان نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها ذی نفع محسوب می‌شود. با توجه به این نکته سؤال می‌شود که آیا دختران ابو بکر وعمر، ذی نفع پدران شان محسوب نمی‌شوند؟ آیا آنها به پدرانشان نسبتی نداشتند؟

  • شیخ علی خدادادی


2. روایت حماد بن عثمان از امام صادق علیه السلام:

علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش شهادت امیر مؤمنان و ام ایمن درباره فدک از امام صادق علیه السلام روایت شده و در آن تصریح شده است که عمر قباله‌ی فدک را از دست حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت و پاره کرد:

حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لَمَّا بُویِعَ لِأَبِی بَکْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْأَمْرُ عَلَى جَمِیعِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ بَعَثَ إِلَى فَدَکَ فَأَخْرَجَ وَکِیلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله مِنْهَا- فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام إِلَى أَبِی بَکْرٍ، فَقَالَتْ یَا أَبَا بَکْرٍ مَنَعْتَنِی عَنْ مِیرَاثِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَخْرَجْتَ وَکِیلِی مِنْ فَدَکَ فَقَدْ جَعَلَهَا لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله بِأَمْرِ اللَّهِ، فَقَالَ لَهَا هَاتِی عَلَى ذَلِکَ شُهُوداً- فَجَاءَتْ بِأُمِّ أَیْمَنَ فَقَالَتْ لَا أَشْهَدُ- حَتَّى أَحْتَجَّ یَا أَبَا بَکْرٍ عَلَیْکَ بِمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَقَالَتْ أَنْشُدُکَ اللَّهَ، أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله قَالَ إِنَّ أُمَّ أَیْمَنَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ قَالَ بَلَى، قَالَتْ فَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله «فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» فَجَعَلَ فَدَکَ لِفَاطِمَةَ بِأَمْرِ اللَّهِ- وَ جَاءَ عَلِیٌّ علیه السلام فَشَهِدَ بِمِثْلِ ذَلِکَ- فَکَتَبَ لَهَا کِتَاباً بِفَدَکَ وَ دَفَعَهُ إِلَیْهَا- فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا الْکِتَابُ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: إِنَّ فَاطِمَةَ ادَّعَتْ فِی فَدَکَ وَ شَهِدَتْ لَهَا أُمُّ أَیْمَنَ وَ عَلِیٌّ فَکَتَبْتُ لَهَا بِفَدَکَ،


 فَأَخَذَ عُمَرُ الْکِتَابَ مِنْ فَاطِمَةَ فَمَزَّقَهُ وَ قَالَ هَذَا فَیْ‏ءُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَالَ أَوْسُ‏ بْنُ الْحَدَثَانِ وَ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ یَشْهَدُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله بِأَنَّهُ قَالَ: إِنَّا مَعَاشِرَ ا یا ابوتراب علیه السلام:

لْأَنْبِیَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ- فَإِنَّ عَلِیّاً زَوْجُهَا یَجُرُّ إِلَى نَفْسِهِ- وَ أُمَّ أَیْمَنَ فَهِیَ امْرَأَةٌ صَالِحَةٌ- لَوْ کَانَ مَعَهَا غَیْرُهَا لَنَظَرْنَا فِیهِ- فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام مِنْ عِنْدِهِمَا بَاکِیَةً حَزِینَةً-...»


«از عثمان بن عیسی و حمّاد بن عثمان نقل شده است که امام صادق علیه السّلام فرمود: وقتى با أبو بکر بیعت شد و خلافت او بر همه‌ی مهاجر و انصارمحقّق و ثابت شد، فردى را از جانب خود به سرزمین فدک فرستاده و دستور داد تا نماینده‌ی حضرت زهرا علیها السّلام را از آنجا اخراج کند. در پى این اقدام، حضرت فاطمه علیها السّلام نزد أبو بکر آمد و فرمود: ای ابو بکر! مرا از میراث پدرم محروم کردی و نماینده‌ی مرا از فدک بیرون کردی در حالی که رسول خدا صلی الله علیه وآله به دستور خدا آن را برای من قرار داده بود. ابوبکر گفت: برای اثبات این مطلب، شاهدانی اقامه کن. حضرت زهرا سلام الله علیها ام ایمن را آورد، ام ایمن گفت: ای ابو بکر من پیش از احتجاج با تو در باره فرمایش رسو خدا صلی الله علیه وآله، شهادت نمی‌دهم. ام ایمن گفت: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا شما می‌دانید که رسول خدا صلی الله علیه وآ‌له فرمود: ام ایمن از اهل بهشت است؟ ابو بکر گفت: بلی. ام ایمن گفت: پس من شهادت می‌دهم که خدا به رسولش وحی فرستاد «حق ذوی القربی را بده» آنگاه رسول خدا فدک را به دستور خداوند برای فاطمه قرار داد. پس از آن علی علیه السلام آمده همانند شهادت ام ایمن شهادت دادند. ابو بکر برای فاطمه سلام الله علیها در باره فدک سند و نامه‌ی نوشت و آن را به ایشان سپرد. در این هنگام عمر وارد شد و گفت: این نامه چیست؟ ابو بکر گفت: فاطمه در باره فدک ادعا کرد و ام ایمن و علی بر آن شهادت دادند من هم این نامه را نوشتم.

عمر نامه را از حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت و پاره کرد و گفت: این مال مسلمانان است، اوس بن حدثان و عایشه و حفصه شاهد بودند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: ما گروه پیامبران چیزی را به ارث نمی‌گذاریم آنچه را گذاشته ایم صدقه است؛ زیرا علی شوهر فاطمه به نفع خود سخن می‌گوید و ام ایمن نیز زن صالحه‌ی است ولی اگر همراه او زن دیگری شهادت می‌داد ما تجدید نظر می‌کردیم. حضرت زهرا سلام الله علیها از نزد آنها گریه کنان بیرون رفت. ...»

القمی، أبی الحسن علی بن ابراهیم (متوفاى310هـ) تفسیر القمی، ج 2، ص 156، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: السید طیب الموسوی الجزائری، ناشر: مؤسسة دار الکتاب للطباعة والنشر - قم، الطبعة: الثالثة، صفر 1404.

  • شیخ علی خدادادی

ب: روایات شیعه
روایاتی که در منابع شیعه نقل شده، نیز تصریح دارند بر این که عمر سند فدک را از دست حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت و پاره کرد.
1. روایت امیر مؤمنان علیه السلام :
سید مرتضی در کتاب «الشافی» ابتدا در باره اصل ماجرا می‌فرماید:
«وقد روی أن أبا بکر لما شهد لها أمیر المؤمنین علیه السلام کتب بتسلیم فدک إلیها فاعترض عمر قضیته فخرق ما کتبه.»

«روایت شده است هنگامی که امیرمؤمنان برای حضرت زهرا سلام الله علیها شهادت دادند، ابو بکر نامه‌ و سندی نوشت که فدک را تسلیم ‌آن حضرت نماید، عمر اعتراض کرد و آنچه را نوشته بود پاره کرد.»
آنگاه این روایت ذیل را از امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرده است:
«روى إبراهیم بن محمد الثقفی عن إبراهیم بن میمون قال حدثنا عیسى بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علی بن أبی طالب عن أبیه عن جده عن جد أبیه علیعلیهم السلام قال جاءت فاطمة علیها السلام إلى أبی بکر وقالت : إن أبی أعطانی فدکا وعلی یشهد لی وأم أیمن قال ما کنت لتقولی إلا الحق نعم قد أعطیتک إیاها ، ودعا بصحیفة من أدم فکتب لها فیها فخرجت فلقیت عمر فقال : من أین جئت یا فاطمة قالت من عند أبی بکر أخبرته أن رسول الله صلى الله علیه وآله أعطانی فدک وعلی یشهد وأم أیمن فأعطانیها وکتبها لی فأخذ عمر منها الکتاب ، ثم رجع إلى أبی بکر فقال : أعطیت فاطمة فدک وکتبت بها لها ؟ قال : نعم قال عمر : علی یجر إلى نفسه وأم أیمن امرأة ، وبصق فی الصحیفة ومحاها.

«علی علیه السلام فرمود: فاطمه علیها السلام نزد ابو بکر آمد و فرمود: پدرم فدک را به من بخشیده است و علی علیه السلام و ام ایمن بر این قضیه شهادت می‌دهند. ابو بکر گفت: هر آنچه شما می‌فرمایید حق است، بلی آن را رسول خدا به شما عطا کرده است. ابو بکر صحیفه‌ی از پوست را خواست و برگشت فدک را برای حضرت نوشت، حضرت زهرا از نزد وی خارج شد. عمر در میان راه او را دید و گفت: از کجا میایی ای فاطمه؟ ایشان پاسخ داد از نزد ابو بکر، و به او خبر دادم که رسول خدا صلی الله علیه و‌آله فدک را به من بخشیده است و علی علیه السلام و ام ایمن بر آن شهادت می‌دهند. ابو بکر فدک را به من پس داد و نامه‌ی آن را نوشت. عمر این نامه را از حضرت گرفت و نزد ابو بکر آمد و گفت: آیا شما فدک را به فاطمه برگرداندی و برایش نوشتی؟ ابوبکر گفت: بلی، عمر گفت: علی به نفع خودش شهادت می‌دهد و ام ایمن هم زن است. آنگاه عمر آب دهانش را روی این صحیفه انداخت و نوشته های آن را محو کرد.»
الشریف المرتضى، علی بن الحسین الموسوی _متوفای436 ق_، الشافی فی الإمامة،‍ ج 4 ص 97، تحقیق و تعلیق: السید الحسینی الخطیب، ناشر: مؤسسة إسماعیلیان – قم، چاپ: الثانیة، سال چاپ1410
  • شیخ علی خدادادی

در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است که حضرت زهرا سلام الله علیها جهت مطالبه‌ی فدک، نزد ابو بکر رفت و پس از گفتگو و اقامه‌ی شاهدان، ابو بکر نامه‌ی را برای عاملش در فدک جهت برگشت آن برای حضرت زهرا سلام الله علیها نوشت؛ اما عمر آن را از حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت و پاره کرد.

 روایات فریقین در گزارش اصل این ماجرا (یعنی پاره شدن سند به دست عمر) موافق هستند. در روایات شیعه جزئیات دیگری نیز نقل شده که با مطالعه‌ی متون روایات، مطلب بیشتر روشن خواهد شد:
الف: منابع اهل سنت
سبط ابن جوزی از علمای اهل سنت می‌گوید: پس از این که ابو بکر سخنان شاهدان حضرت زهرا سلام الله علیها را شنید، نامه‌ی رد فدک را برای آن حضرت نوشت؛ اما عمر از راه رسید و آن نامه را پاره کرد. حلبی شافعی در کتاب «السیرة الحلبیه» سخنان سبط ابن جوزی را این‌گونه نقل کرده است:
«وفى کلام سبط ابن الجوزی رحمه الله أنه رضی الله تعالى عنه کتب لها بفدک ودخل علیه عمررضى الله تعالى عنه فقال ما هذا فقال کتاب کتبته فاطمه بمیراثها من أبیها فقال مماذا تنفق على المسلمین وقد حار بتک العرب کما ترى ثم اخذ عمر الکتاب فشقه.»

«در کلام سبط بن جوزی آمده است که ابو بکر برای فاطمه [سلام الله علیها] سند و نامه‌ی برای ایشان در باره‌ی فدک نوشت. در همین هنگام، عمر بر ابو بکر وارد شد و گفت این چیست؟ ابو بکر گفت: نامه‌ی است که برای فاطمه در مورد میراثش از پدرش نوشته ام. عمر گفت: از کدام منبعی برای مردم انفاق خواهی کرد در حالی که عرب علیه تو بپا خواسته اند؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره کرد.»
الحلبی، علی بن برهان الدین _متوفاى1044 ق_، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج 3، ص 488، ناشر: دار المعرفة - بیروت – 1400.
طبق گزارش فتح الدین حنفی در کتاب «فلک النجاة» از سخنان سبط ابن جوزی، حضرت زهرا سلام الله علیها با ابو بکر در حالی که او روی منبر بود، گفتگو کرد و ابوبکر بعد از منبر، نامه‌ی رد فدک را نوشت:
«الرابع عشر: قال (السید) فی رسالة (الزهراء) ناقلا عن الإمام نور الدین علی بن برهان الحلبی الشافعی فی کتاب (إنسان العیون فی سیرة الأمین والمأمون): قال سبط ابن الجوزی فی تذکرة خواص الأمة: جاءت فاطمة بنت رسول الله (ص) إلى أبی بکر، وهو على (المنبر) فقالت یا أبا بکر أفی کتاب الله أن ترث أبیک، ولا أرث أبی، فاستعبر أبو بکر باکیا ثم قال بأبی أبوک، وبأبی أنت، ثم نزل فکتب لها (بفدک)، ودخل علیه عمر فقال ما هذا قال کتبته لفاطمة میراثها من أبیها، فقال فماذا تنفق على المساکین، وقد حاربتک العرب، ثم أخذ عمر الکتاب فشقه. (وکذا فی السیرة الحلبیة).»

«چهاردهم: سید در رساله «الزهرا» از حلبی شافعی در کتاب «انسان العیون فی سیرة الأمین والمأمون»، نقل کرده که سبط ابن جوزی در کتاب «تذکرة خواص الامه» گفته است: فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه [وآله] نزد ابو بکر آمد در حالی که او روی منبر بود. فرمود: ای ابو بکر آیا در کتاب خدا آمده است که تو از پدرت میراث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ ابو بکر به گریه افتاد و گفت: پدرم فدای پدرت و شما باد. از منبر پایین آمد و نامه‌ی رد فدک را برای ایشان نوشت.
عمر بر ابو بکر وارد شد و گفت این چیست؟ ابو بکر گفت: برای فاطمه در مورد میراث پدرش نوشته ام. عمر گفت: از کدام منبعی برای فقیران انفاق خواهی کرد در حالی که عرب علیه تو بپا خواسته است؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره کرد. در سیره حلبیه نیز چنین آمده است.»

علی محمد فتح الدین الحنفی، _متوفای1371،ق_ فلک النجاة فی الإمامة والصلاة، ص 160، تحقیق : تحقیق وتقدیم: الشیخ ملا أصغر علی محمد جعفر، چاپخانه : صدر ناشر : مؤسسة دار الاسلام، چاپ : الثانیة، سال چاپ : 1418 - 1997 م

  • شیخ علی خدادادی

هر نامی از این نامها دری تازه از قلعه بلند غدیر بر ما می گشاید چرا که اسلام بر برگزیدن نامی برای زمان یا مکان و یا هر چیز دیگر، خصوصیات مسمی را در نظر داشته و به جنبه ها و زوایای آن توجه کرده است.





نامها به سهولت در ذهنها جای می گیرند و به راحتی معانی بلند را منتقل می کنند به همین دلیل و دلایل دیگر، نامگذاری روزها و یا هفته ها یکی از شیوه های تبلیغاتی مثبت و منفی شده است و مطرح شدن و رواج پیدا کردن ارزشها یا ضد ارزشها را در پی دارد. 


روز مادر، روز کارگر، روز پاسدار، روز جانباز و روز بهره وری و هفته دولت و ... نمونه های شایسته ای از نامگذاری روزها و هفته ها در جامعه ما هستند. روز جهانی مستضعفین، روز جهانی قدس، روز آب، روز غذا و ... هم روزهایی است که در سطح جهانی مطرح هستند و برخی از آنها به برکت انقلاب اسلامی مطرح شده اند اسلام هزار و چهارصد سال پیش، از این شیوه برای القای اندیشه های نورانی خود و تثبیت آرمانهای مقدس الهی، بهره گرفته است. 


اسلام علاوه بر این که برای برخی از روزها اسمهای خاصی مانند عید قربان، عید فطر، روز عرفه و ... برگزیده بر همه این روزها نام ایام الله نهاده است تا عظمت و قداست این روزها هر چه بیشتر در ذهن و دل مؤمنان، نقش بسته و موجب تذکر و تنبه آنان گردد. 


یکی از روزهایی که در اسلام برای تعظیم آن، از شیوه نامگذاری بهره گرفته شده «غدیر» است. ویژگی غدیر این است که نامهای گوناگونی برای آن قرار داده شده و این خود عظمت این روز را نسبت به روزهای دیگر نشان می دهد. 


نامهای روز غدیر، از اسرار و ابعاد این روز پرده برمی دارند. هر نامی از این نامها دری تازه از قلعه بلند غدیر بر ما می گشاید چرا که اسلام بر برگزیدن نامی برای زمان یا مکان و یا هر چیز دیگر، خصوصیات مسمی را در نظر داشته و به جنبه ها و زوایای آن توجه کرده است. از این روی شناختن و شناساندن نامهای روز غدیر یک ضرورت است. با این کار تصویری روشن از این روز در ذهن و دل نقش بسته و بیش از پیش این روز بزرگ را می شناساند. 


شایسته است نامهای غدیر را با بهترین شکل و زیباترین خط بنویسیم و محافل جشن و سرور عید غدیر را با آن، معنی و روحی تازه ببخشیم. 

آنچه در زیر می آید پنجاه نام و یا صفت برای روز غدیر است که از روایات برگرفته شده است: 


1 ـ بزرگترین عید خدا؛ «عیدالله الاکبر» (1) 


2 ـ روز گشایش؛ «یوم وقوع الفرج» (2) 


3 ـ روز خشنودی پروردگار؛ «یوم مرضاة الرحمن» (3) 


4 ـ روز زبونی شیطان؛ «یوم مرغمة الشیطان» (4) 


5 ـ روز مشعل فروزان دین؛ «یوم منار الدین» (5) 


6 ـ روز بپا خاستن؛ «یوم القیام» (6) 


7 ـ روز شادمانی؛ «یوم السرور» (7) 


8 ـ روز لبخند؛ «یوم التبسم» (8) 


9 ـ روز راهنمایی؛ «یوم الارشاد» (9) 


10 ـ روز بلندی گرفتن منزلت شایستگان؛ «یوم رفع الدرج» (10)


11 ـ روز روشن شدن دلایل خدا؛ «یوم وضوح الحجج» (11) 


12 ـ روز آزمایش بندگان؛ «یوم محنة العباد» (12) 


13 ـ روز راندن شیطان؛ «یوم دحر الشیطان» (13) 


14 ـ روز آشکار کردن حقیقت؛ «یوم الایضاح» (14) 


15 ـ روز بیان کردن حقایق ایمان؛ «یوم البیان عن حقایق الایمان» (15) 


16 ـ روز ولایت؛ «یوم الولایة» (16) 


17 ـ روز کرامت؛ «یوم الکرامة» (17) 


18 ـ روز کمال دین؛ «یوم کمال الدین» (18) 


19 ـ روز جداسازی حق از باطل؛ «یوم الفصل» (19) 


20 ـ روز برهان؛ «یوم البرهان» (20) 


21 ـ روز منصوب شدن امیرمؤمنان؛ «یوم نصب امیرالمؤمنین(ع)» (21) 


22 ـ روز گواهی و گواهان؛ «یوم الشاهد و المشهود» (22) 


23 ـ روز پیمان؛ «یوم العهد المعهود» (23) 


24 ـ روز میثاق؛ «یوم المیثاق المأخوذ» (24) 


25 ـ روز آراستن؛ «یوم الزینة» (25) 


26 ـ روز قبولی اعمال شیعیان؛ «یوم قبول اعمال الشیعة» (26) 


27 ـ روز رهنمونی به رهنمایان؛ «یوم الدلیل علی الرواد» (27) 


28 ـ روز امن و امان؛ «یوم الامن المأمون» (28) 


29 ـ روز آشکار کردن امور پنهان؛ «یوم ابلاء السرائر» (29) 


30 ـ عید اهل بیت(ع)؛ «عید اهل البیت(ع)» (30) 


31 ـ عید شیعیان؛ «عید الشیعة» (31) 


32 ـ روز عبادت؛ «یوم العبادة» (32) 


33 ـ روز اتمام نعمت؛ «یوم تمام النعمة» (33) 


34 ـ روز اظهار گوهر مصون؛ «یوم اظهار المصون من المکنون» (34) 


35 ـ روز بر ملا کردن مقاصد پوشیده؛ «یوم ابلاء خفایا الصدور» (35) 


36 ـ روز تصریح برگزیدگان؛ «یوم النصوص علی اهل الخصوص» (36) 


37 ـ روز محمد(ص) و آل محمد(ص)؛ «یوم محمد(ص) وآل محمد(ص)» (37) 


38 ـ روز نماز؛ «یوم الصلاة» (38) 


39 ـ روز شکرگزاری؛ «یوم الشکر» (39) 


40 ـ روز دوح (درختان پر شاخ و برگ)؛ «یوم الدوح» (40) 


41 ـ روز غدیر؛ «یوم الغدیر» (41) 


42 ـ روز روزه داری؛ «یوم الصیام» (42) 


43 ـ روز اطعام؛ «یوم اطعام الطعام» (43) 


44 ـ روز جشن؛ «یوم العید» (44) 


45 ـ روز عالم بالا؛ «یوم الملأ الاعلی» (45) 


46 ـ روز کامل کردن دین؛ «یوم اکمال الدین» (46) 


47 ـ روز شادابی؛ «یوم الفرح» (47) 


48 ـ روز به صراحت سخن گشودن از مقام ناب؛ «یوم الافصاح عن المقام الصراح» (48) 


49 ـ روز افشای پیوند میان کفر و نفاق؛ «یوم تبیان العقود عن النفاق و الجحود» (49) 


50 ـ روز گردهمایی و تعهد حاضران؛ «یوم الجمع المسؤول» (50) 


پی نوشت ها: 

1ـ امام رضا(ع) می فرماید: و هوعید الله الاکبر (عید غدیر، برترین عید خداوند است)، الغدیر، ج 1، ص 286. 


2ـ قال علی (ع): هذا یوم فیه وقع الفرج، مصباح المتهجد، ص 700. 


3ـ قال الصادق(ع): و فیه مرضاة الرحمن (در این روز، رضایت خداوند نهفته است)، بحارالانوار، ج 98، ص 323. 


4ـ قال الرضا(ع): انه یوم مرغمة الشیطان، بحارالانوار، ج 98، ص 323. 


5ـ قال الصادق(ع): یوم منارالدین أشرف منهما (روز مشعل فروزان دین، از دو عید فطر و قربان گرامی تر است. 


6ـ قال الصادق(ع): ذلک یوم القیام (روزغدیر، روز بپاخاستن است) بحارالانوار، ج 98، ص323. 


7ـ قال الصادق(ع): انه یوم السرور، الغدیر، ج 1، ص 286. 


8ـ قال الرضا(ع): و هو یوم التبسم ،المراقبات، ص257. 


9ـ قال علی(ع): هذا یوم الارشاد ، مصباح المتهجد، ص 700. 


10ـ قال علی(ع): هذا یوم فیه ... رفعت الدرج (این روزی است که منزلت شایستگان در آن، بلندی گرفت) مصباح المتهجد، ص 700. 


11ـ قال علی(ع): هذا یوم ... فیه ... وضحت الحجج (این روزی است که دلایل خداوند در آن، روشن گشت). 


12ـ قال علی(ع): هذا یوم محنة العباد، مصباح المتهجد، ص 700. 


13ـ قال علی(ع): و هو ... یوم دحرالشیطان، مصباح المتهجد، ص 700. 


14ـ قال علی(ع): و هو یوم الایضاح (روزغدیر، روزآشکار کردن حقیقت است) مصباح المتهجد، ص700. 


15ـ قال علی(ع): و هو ... یوم البیان عن حقایق الایمان، مصباح المتهجد، ص 700. 


16ـ امام رضا(ع) در حدیثی مفصل، روزغدیر را روزعرضه ولایت به انسانها و مخلوقات معرفی می کند، المراقبات، ص 257. 


17ـ امام صادق(ع): در هنگام ملاقات با برادر ایمانی خود بگو: الحمدالله الذی اکرمنا بهذا الیوم (حمد خداوند را که ما را در این روز کرامت داد) المرقبات، ص 257. 


18ـ قال علی(ع) و هو ... یوم کمال الدین، مصباح المتهجد، ص 700. 


19ـ قال علی(ع): هذا یوم الفصل الذی کنتم توعدون، مصباح المتهجد، ص 700. 


20ـ قال علی(ع): و هو ... یوم البرهان، مصباح المتهجد، ص 700. 


21ـ قال الصادق(ع): الیوم الذی نصب منه رسول الله امیرالمؤمنین(ع)، الغدیر، ج 1، ص 285. 


22ـ قال علی(ع): وهو... یوم الشاهد و المشهود، مصباح المتهجد، ص700. امام صادق(ع): نام غدیر در زمین روز به گواهی گرفته شدگان (جمع مشهود) است. بحارالانوار، ج 98، ص 231. 


23ـ قال علی(ع): و هو... یوم العهد المعهود، مصباح المتهجد، ص 700 . 


24ـ امام صادق(ع): نام غدیر در زمین، روز میثاق گرفته شده است، بحارالانوار، ج 98، ص 321. 


25ـ امام رضا(ع): روزغدیر، روز زینت است، المراقبات، ص 257.


26ـ قال الرضا(ع): یوم تقبل اعمال الشیعة، المراقبات، ص 257. 


27ـ قال علی(ع): هذا ... یوم الدلیل علی الرواد (این، روز رهنمونی به رهنمایان است) مصباح المتهجد، ص 700. 


28ـ قال علی(ع): هذا یوم الامن المأمون، مصباح المتهجد، ص 700. 


29ـ قال علی(ع): هذا یوم ابلاء السرائر، مصباح المتهجد، ص 700. 


30ـ قال الصادق(ع): جعله عیدا لنا، بحارالانوار، ج 98، ص 300. 


31ـ قال الصادق(ع): جعله عیدا ... لموالینا و شیعتنا، بحارالانوار، ج 98، ص 300. 


32ـ امام صادق(ع): روزغدیر، روزعبادت است. الغدیر، ج 1 ، ص 285. 


33ـ قال الصادق(ع): انه الیوم الذی... تمت فیه النعمة، الغدیر، ج 1، ص 285. 


34ـ قال علی(ع): هذا یوم اظهارالمصون من المکنون، مصباح المجتهد، ص 700. 


35ـ قال علی(ع): هذا یوم ابدی خفایا الصدور و مضمرات الامور، مصباح المتهجد، ص 367ـ قال علی(ع): هذا یوم النصوص علی اهل الخصوص (این، روز تصریح برگزیدگان است) همان. 


37ـ قال الصادق(ع):هوالیوم الذی جعله لمحمد(ص) و آله(ع) ، المراقبات، ص 257. 


38ـ امام صادق(ع): روزغدیر، روز نماز است. الغدیر، ج 1 ص 285. 


39ـ امام صادق(ع): روزغدیر، روز شکرگزاری است. الغدیر، ج 1، ص 285. 


40ـ قال علی(ع): و انزل علی نبیه فی یوم الدرج ما بین له عن ارادته فی خلصائه (و خداوند در روز دوم، اراده خویش را در حق بندگان خاص و گزیدگان خود اظهار داشت) مصباح المتهجد، ص 700. مقصود ازدرج ، درختان پر شاخ و برگی است که در سرزمین غدیر وجود داشت و حضرت در سایه آنها قرار گرفت و ولایت امیرمؤمنان(ع) را ابلاغ فرمود. 


41ـ این نام، معروفترین نام غدیر است که از مکان واقعه گرفته شده است. 


42ـ قال الصادق(ع): ذلک یوم صیام (روز غدیر، روز روزه داری است) بحارالانوار، ج 98، ص 323. 


43ـ امام صادق(ع): روز غدیر، روز اطعام است. بحارالانوار، ج 98، ص 323. 


44ـ قال الصادق(ع): انه یوم عید، بحارالانوار، ج 98، ص 298. 


45ـ قال علی(ع): هذا یوم الملأ الاعلی ... (این روز عالم بالا است...) مصباح المتهجد، ص 700. 


46ـ قال الرضا(ع): هو الیوم الذی اکمل الله فیه الدین، المراقبات، ص 257. 


47ـ قال الصادق(ع): انه یوم فرح، الغدیر، ج 1، ص 286. 


48ـ قال علی(ع): و هو ... یوم الایضاح عن المقام الصراح (روزغدیر، روز به صراحت سخن گفتن از مقام ناب است) مصباح المتهجد، ص 700. 


49ـ قال علی(ع): و هو یوم تبیان العقود عن النفاق و الجحود (غدیر، روز باز کردن گره پیوند میان کفر و نفاق است) مصباح المتهجد، ص 700. 


50ـ امام صادق(ع): نام غدیر در زمین، روز بازخواست شدگان است. بحارالانوار، ج 98، ص 320.


  • شیخ علی خدادادی

... تا غروب آفتاب دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشک می ریخت ... تا بالاخره بخشیده شد...


نهم ذیحجه (در ایران، فردا پنجشنبه) روز عرفه است. خداوند متعال در این روز به سه مکان و سه گروه از انسانها، توجه ویژه دارد:


1. کربلا و زائران امام حسین (ع).


2. صحرای عرفات (در نزدیکی مکه) و حجاج بیت الله.


3 . هر جا از دنیا که دستی به سوی او بلند شود و دلی بشکند.


چرا «عرفه»؟


ـ آنگاه که جبرئیل (ع) مناسک حج را به حضرت ابراهیم (ع) می آموخت، چون به عرفه رسید به او گفت : «عرفت؟» یعنی «یاد گرفتی؟» و او پاسخ داد آری. لذا به این نام خوانده شد.


ـ وجه دیگر اینکه مردم از این جایگاه و در این سرزمین به گناه خود اعتراف می کنند.


ـ بعضی دیگر هم آن را جهت تحمل صبر و رنجی میدانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد ؛ چرا که یکی از معانی «عرف» صبر و شکیبایی و تحمل است.


حضرت آدم (ع) در عرفات


مطابق روایتی از امام صادق(ع)، وقتی جد اعلای ما حضرت آدم (ع) از باغ بهشتی به زمین فرود آمد، چهل روز هر بامداد بر فراز کوه صفا با چشم گریان در حال سجده بود. جبرئیل (ع)، فرود آمد و پرسید:


ـ چرا می گریی، ای آدم؟


ـ چرا نگریم در حالیکه از جوار خداوند به این دنیا فرود آمده ام؟


ـ به درگاه خدا توبه کن و بسوی او بازگرد.


ـ چگونه ؟


جبرئیل در روز هشتم ذیحجه آدم را به منی برد، آدم شب را در آنجا ماند و صبحگاهان عازم صحرای عرفات شد. جبرئیل هنگام خروج از مکه، احرام بستن و لبیک گفتن را به او آموخت و چون عصر روز عرفه فرا رسید، آدم را به غسل فرا خواند و پس از نماز عصر، او را به وقوف در عرفات دعوت کرد و کلماتی را که از پروردگار دریافت کرده بود به وی تعلیم داد، این کلمات عبارت بودند از:


سبحانک اللهم و بحمدک


لا اله الا انت


علمت و ظلمت نفسی


واعترفت بذنبی


اغفر لی انک انت الغفور الرحیم

یعنی:


جز تو خدایی نیست


کار بدی کردم و بر خود ظلم نمودم


اینک به گناه خود اعتراف می کنم


مرا ببخش که تو بخشنده و مهربانی.


آدم (ع) تا غروب آفتاب همچنان دعا میکرد و با تضرع اشک می ریخت. وقتی که آفتاب غروب کرد همراه جبرئیل روانه مشعر شد و شب را آنجا گذراند. صبحگاهان در مشعر بپاخاست و به دعا پرداخت... تا اینکه سرانجام بخشیده شد ...


حضرت ابراهیم (ع) در عرفات


جبرئیل(ع) در صحرای عرفات، مناسک حج را به حضرت ابراهیم (ع) آموخت و حضرت ابراهیم (ع) در برابر او می فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).



پیامبر خاتم (ص) در عرفات


دامنه کوه عرفات در زمان صدر اسلام، کلاس صحرایی پیامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته برخی مفسرین آخرین سوره قرآن در صحرای عرفات بر پیغمبر (ص) نازل شد و پیغمبر آنرا به مردم و شاگردانش تعلیم فرمود.


رسول گرامی اسلام (ص) در چنین روزی سخنان تاریخی خود را در اجتماع عظیم و با شکوه حجاج بیان داشت:


... ای مردم سخنان مرا بشنوید! شاید دیگر شما را در این مکان ملاقات نکنم. شما به زودی بسوی خدا باز می گردید. در آن جهان به اعمال نیک و بد شما رسیدگی می شود. به شما توصیه می کنم هرکس امانتی نزد اوست به صاحبش برگرداند.


ای مردم بدانید ربا در آئین اسلام ، حرام است. از پیروی شیطان بپرهیزید. به شما سفارش می کنم که به زنان نیکی کنید زیرا آنها امانتهای الهی در دست شما هستند و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند.


... من در میان شما دو چیز به یادگار می گذارم که اگر به آن دو چنگ زنید گمراه نمی شوید، یکی کتاب خدا و دیگری سنت و (عترت) من است.


هر مسلمانی با مسلمان دیگر برادر است و همه مسلمانان جهان با یکدیگر برادرند و چیزی از اموال مسلمانان بر مسلمانی حلال نیست مگر اینکه آنرا به رضایت به دست آورده باشد...



برخی از اعمال شب و روز عرفه:


1.احیا و نماز و عبادت در شب عرفه


2. دعا در شب عرفه (که گفته شده است مستجاب می گردد) .


3. زیارت امام حسین (ع) در شب عرفه.


4. غسل.


5. روزه روز عرفه (اگر سبب ضعف و مانع از دعا و مناجات نشود) .


6. قرائت دعای عرفه امام حسین علیه السلام (که بهتر است بعد از نماز عصر باشد) .


7. قرائت دعای عرفه امام سجاد علیه السلام (که در صحیفه سجادیه موجود است).


8. زیارت امام حسین (ع) در روز عرفه.


9. زیارت حضرت اباالفضل العباس (س) در روز عرفه .


10. اعتراف و اقرار به گناهان.


11. دو رکعت نماز که در رکعت اوّل بعد از حمد، سوره توحید و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره کافرون خوانده می شود. سپس چهار رکعت نماز که در هر رکعت بعد از حمد،پنجاه مرتبه سوره توحید (این نماز در واقع همان نماز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است) .

منابع: لغت نامه دهخدا، مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی و دعای عرفه بی آزار شیرازی


  • شیخ علی خدادادی

خود کامگی و غرور، خلیفه اموی "هشام بن عبدالملک " را وا داشت که امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ پیشوای پنجم شیعیان را از مدینه به شام تبعید کند.


امام باقر ـ علیه السّلام ـ در مدت اقامت خود در شام با مردم آنجا رفت وآمد داشت، روزی دید گروهی از نصاری به سوی کوهی که در شام بود می روند، حضرت از همراهان پرسید: "آیا امروز نصاری عیدی دارند که این طور با ازدحام به جانب کوه رهسپارند؟ "


در پاسخ گفتند: "خیر امروز عید نصاری نیست بلکه یکی از دانشمندان نصاری در آن کوه منزل دارد؛ مسیحیان می گویند او زمان حواریون (شاگردان حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ) را درک کرده است و هر سال در چنین روزی به دیدار آن عالم می روند ومسائل خود را از او می پرسند. "


حضرت به همراهانش فرمود: "بیائید ما هم به همراه آنان نزد آن عالم برویم. "


آنها اطاعت کردند و به همراهی امام باقر ـ علیه السّلام ـ به طرف منزل او حرکت کردند.


او در درون غاری سکونت داشت؛ نصاری، فرشی را به درون غار برده او را بیرون آورده و بر روی تختی نشانیدند، در حالتی که بسیار پیر و سالخورده بود و از شدت پیری ابروهایش بروی چشمانش افتاده بود، پس ابروهایش را با حریر زردی به سرش بسته بودند.


حضرت و سایر مردم به گرد او حلقه زدند، وقتی که آن عالم چشم باز کرد مجذوب و متوجه امام باقر ـ علیه السّلام ـ شد؛ رو به حضرت کرد و گفت: "آیا شما از نصاری هستید یا از امّت مرحومه (اسلام) می باشید؟ "


امام ـ علیه السّلام ـ : "از امّت مرحومه و جزو مسلمانان می باشم. "

عالم: "آیا از دانشمندان هستی یا از نادانان. "

امام ـ علیه السّلام ـ : "از نادانان نیستم. "

عالم: "شما سؤال می کنید یا من سؤال کنم؟ "

امام ـ علیه السّلام ـ : "هر چه خواهی بپرس من آماده جوابم. "


آن عالم پیر نصرانی، رو به نصاری کرد و گفت: "این مرد از امّت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ است و ادعای دانش دارد و می گوید: آنچه می خواهی سؤال کن، من آماده جوابم، الحال سزاوار است که چند مسئله از او بپرسم. "


آنگاه رو به حضرت کرده و چنین سؤال کرد:

"خبر بده مرا از ساعتی که نه شب است و نه روز، آن چه ساعتی است؟ "

امام ـ علیه السّلام ـ: "آن ساعت، از طلوع فجر تا طلوع خورشید است. "


عالم: "آن ساعت که نه از شب است و نه از روز، پس از چه ساعت هایی است. "

امام ـ علیه السّلام ـ: "آن ساعت از ساعات بهشت است، لذا در آن ساعت بیماران به هوش می آیند و دردها ساکن می شوند و کسی که شب را نخوابیده در این ساعت به خواب می رود و خداوند این ساعت را در دنیا موجب علاقه کسانی که به آخرت رغبت دارند گردانیده و از برای عمل کنندگان آخرت دلیلی واضح ساخته و برای منکرین آخرت حجتی گردانیده است. "


عالم: "درست گفتی اینک باز من سؤالی کنم یا تو سؤال می کنی؟ "

امام ـ علیه السّلام ـ: "آنچه می خواهی سؤال کن. "


عالم رو به نصاری کرد و گفت: "این شخص (امام باقر ـ علیه السّلام ـ) بر مسائل بسیاری واقف است و سپس رو به امام کرد و پرسید:

"خبر بده مرا از ساکنین بهشت که چگونه غذا می خورند و می آشامند ولی تخلیه ندارند، (هرگز به مستراح نمی روند) آیا نظیرش در دنیا و جود دارد؟ "

امام ـ علیه السّلام ـ: "مَثَل آنها بسان "جنین " است که در شکم مادر می خورد ولی بول و غائط از او جدا نمی شود. "


عالم: "کاملاً درست گفتی ولی باز من سؤال کنم یا تو سؤال می کنی؟ "

امام ـ علیه السّلام ـ: "سؤال کن آنچه را می خواهی. "


عالم: "خبر دهید مرا از آنچه مشهور است که میوه های بهشت کم نمی شود و هر مقدار که از آنها خورده شود، باز به حالت اول خود باقی است، آیا در دنیا هم نظیری دارد؟ "

امام ـ علیه السّلام ـ: "نظیرش در دنیا شمع افروخته یا چراغ است که اگر صد هزار چراغ از او روشن کنند نورش کم نمی شود و به حالت خود باقی است. "


عالم پیر نصرانی گفت: "درست گفتی و اکنون سؤالی می کنم که هرگز پاسخش را نتوانی گفت و آن سؤال این است: خبر دهید مرا از مردی که با عیال خود همبستر شد و سپس آن زن به دو پسر حامله گردید و هر دو (بصورت دو قلو) در یک ساعت متولّد شدند و هر دو در یک ساعت از دنیا رفتند ولی یکی از آنها صد و پنجاه سال و دیگری پنجاه سال عمر کرد، آنها کیستند و قصه آنها از چه قرار است؟ "


امام ـ علیه السّلام ـ: "آن دو پسر، "عزیز " و "عُزَیر " بودند؛ آن دو در یک ساعت متولّد شدند و با هم سی سال زندگی کردند، آنگاه خداوند "عُزیر " را قبض روح کرد و یک صد سال در صف مردگان بود، ولی "عزیز " همچنان در دنیا زندگی می کرد. پس از صد سال خداوند "عُزیر " را زنده کرد و او را دوباره به دنیا برگرداند و او بیست سال با برادرش "عزیز " زندگی کرد و سپس هر دو با هم در یک ساعت از دنیا رفتند، روی این حساب "عُزیر " پنجاه سال عمر کرد ولی "عزیز " صد و پنجاه سال عمر نمود. "


عالم نصرانی که از علم امام حیرت زده شده بود حرکت کرد و گفت: "از من داناتر و بهتری را آورده اید تا مرا رسوا نمائید، به خداوند قسم، تا این مرد دانشمند و بزرگوار در شام است من با شما نصاری سخن نمی گویم و از من چیزی نپرسید؛ اینک مرا به مسکنم باز گردانید. "

او را به درون غار بردند و از آن پس هر چه سؤال داشتند از امام باقر ـ علیه السّلام ـ می پرسیدند و جواب کافی می گرفتند.

کافی ج 8 ص 123

  • شیخ علی خدادادی


تبدیل کردن خاک به طلا


شیخ حر عاملی روایتی را درباره تبدیل خاک به طلا توسط امام چنین نقل کرده است:

قال: و منها ما روی عن إسماعیل بن عباس الهاشمی قال: جئت إلى أبی جعفر علیه السلام یوم عید، فشکوت إلیه ضیق‏ المعاش‏، فرفع‏ المصلى‏ فأخذ من التراب سبیکة ذهب فأعطانیها فخرجت إلى السوق فکانت ستة عشر مثقالا

اسماعیل بن عباس هاشمى گفت یک روز عید خدمت امام جواد علیه السلام رسیدم و از تنگدستی شکایت کردم، حضرت سجاده را کنار زد و از خاکهای روى زمین شمشى طلا برداشته به من داد (یعنی خاک به برکت دست حضرت به پاره ای طلای مبدل شد) آن را به بازار بردم 16 مثقال طلا بود

شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏4، ص400 اعلمى - بیروت، چاپ: اول، 1425 ق.


 صحبت کردن با حیوانات


روایتی را طبری چنین نقل می‌کند:

قال أبو جعفر: حدثنا قطر بن أبی قطر، قال: حدثنا عبد الله بن سعید، قال: قال لی محمد بن علی بن عمر التنوخی: رأیت محمد بن علی (علیه السلام) و هو یکلم‏ ثورا فحرک الثور رأسه، فقلت: لا، و لکن تأمر الثور أن یکلمک. فقال: و علمنا منطق الطیر و أوتینا من کل شی‏ء. ثم قال للثور: قل لا إله إلا الله وحده لا شریک له. فقال. ثم مسح بکفه على رأسه‏

تنوخی می‌گوید امام جواد علیه السلام را دیدم که با گاو صحبت می‌کرد و گاو سرش را تکان می‌داد من گفتم نه و لکن گاو می‌خواهد با شما حرف بزند امام فرمود  دانستن زبان پرندگان [از طرف خداوند]به ما عطا شده است و از هر چیزی به ما داده شده است [همه چیز را می دانیم و بر همه چیز تسلط داریم]سپس امام به گاو فرمود بگو لا اله الا الله وحده شریک له او نیز گفت بعد امام با دست خود بر سر گاو کشید

طبرى آملى صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة (ط - الحدیثة)، ص400، بعثت - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1413ق.


شهادت عصا به امامت حضرت


کلینی روایتی را درباره شهادت دادن عصا بر امامت امام جواد علیه السلام چنین نقل کرده است:

 محمد بن یحیى و أحمد بن محمد عن محمد بن الحسن عن أحمد بن الحسین عن محمد بن الطیب عن عبد الوهاب بن منصور عن محمد بن أبی العلاء قال سمعت یحیى بن أکثم قاضی سامراء بعد ما جهدت به‏ و ناظرته و حاورته‏ و واصلته‏ و سألته عن علوم آل محمد فقال: بینا أنا ذات یوم دخلت أطوف بقبر رسول الله ص فرأیت محمد بن علی الرضا علیه السلام یطوف به فناظرته فی مسائل عندی فأخرجها إلی‏ فقلت له و الله إنی أرید أن أسألک مسألة و إنی و الله لأستحیی من ذلک فقال لی أنا أخبرک قبل أن تسألنی تسألنی عن الإمام فقلت هو و الله هذا فقال أنا هو؛ فقلت علامة؟! فکان فی یده عصا فنطقت و قالت إن مولای إمام هذا الزمان و هو الحجة

محمد بن ابى العلا گفت: از یحیى بن اکثم قاضى سامرا بعد از اینکه او را آزمایش کردم و چندین مرتبه با او بحث و گفتگو در باره علوم آل محمد پرداختم و بین ما نامه‏هایی رد و بدل شد. یحیی بن اکثم گفت: روزی مشغول طواف به دور قبر پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بودم و حضرت محمد بن علی جواد الائمه را دیدم که مشغول طواف است، با او در مورد مسائلى که داشتم بحث کردم تمام آنها را جواب داد بعد گفتم به خدا من یک سؤال دیگر دارم اما خجالت می‌کشم از پرسیدن آن. فرمود من قبل از اینکه بپرسى برایت توضیح می‌دهم. می‌خواهى بپرسى امام کیست؟! گفتم به خدا همین سؤال را داشتم فرمود من هستم. گفتم علامت آن چیست. در دست آن جناب عصایى بود به زبان آمده گفت (انه مولاى امام هذا الزمان و هو الحجة) این آقا سرور من و امام زمان و حجت خدا است.

.کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1 ص353دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.


زنده کردن گاو مرده


ابن حمزه طوسى روایتی را درباره زنده شدن گاو توسط امام جواد علیه السلام چنین نقل کرده است:

عن أحمد بن محمد الحضرمی، قال: حج أبو جعفر علیه السلام فلما نزل زبالة فإذا هو بامرأة ضعیفة تبکی على بقرة مطروحة على قارعة الطریق، فسألها عن علة بکائها فقامت المرأة إلى أبی جعفر علیه السلام و قالت: یا ابن رسول الله؛ إنی امرأة ضعیفة لا أقدر على شی‏ء، و کانت هذه البقرة کل مال أملکه، فقال لها أبو جعفر علیه السلام: «إن أحیاها الله تبارک و تعالى لک فما تفعلین؟» قالت:یا ابن رسول الله لأجددن لله شکرا. فصلى أبو جعفر رکعتین و دعا بدعوات ثم رکض برجله البقرة، فقامت البقرة، و صاحت المرأة: عیسى بن مریم. فقال أبو جعفر علیه السلام: «لا تقولی هذا، بل عباد مکرمون، أوصیاء الأنبیاء».

حضرمی گوید: در سفر امام جواد (علیه السلام) از مدینه به بغداد، وقتی حضرت به سر زمین زباله (منطقه واقع در نزدیکی کوفه)، رسیدند، زن ضعیفی را مشاهده کردند که بر بالای جسد گاوی مرده در کنار راه نشسته و گریه می‌کند ؛ حضرت علت گریستن زن را از او پرسید. زن در جواب گفت: ای پسر رسول الله، من زنی ضعیفم، قدرت هیچ کاری را ندارم و این گاو همه سرمایه زندگی‌ام بود که اکنون مرده است. حضرت فرمود: اگر خدای متعال آن را زنده کرد چه خواهی کرد ؟عرض کرد ای پسر رسول خدا همواره سپاسگذار او خواهم بود. آنگاه حضرت دو رکعت نماز بر جای آورد و درباره دعا کرد؛ سپس با پای مبارک خود به گاو زد و گاو بلند شد. در این هنگام زن فریاد زد که این آقا عیسی بن مریم است .

حضرت فرمود: نه ، بلکه او بنده ای از بندگان مورد عنایت خداست ، این از اوصیای پیامبران است .

ابن حمزه طوسى، محمد بن على، الثاقب فی المناقب، ص503 انصاریان - ایران ؛ قم، چاپ: سوم، 1419 ق.


  • شیخ علی خدادادی

فرستادن شخصی از سامرا به بیت المقدس با طی الارض


 امام علیه السلام شخصی را با «طی الارض» به بیت المقدس می فرستند:

 قال أبو جعفر: حدثنا أبو عمر هلال بن العلاء الرقی، قال: حدثنا أبو النصر أحمد بن سعید، قال: قال لی منخل بن علی: لقیت محمد بن علی (علیه السلام) بسرمن‏رأى فسألته النفقة إلى‏ بیت‏ المقدس‏ فأعطانی مائة دینار ثم قال لی: أغمض عینیک. فغمضتهما، ثم قال: افتح. فإذا أنا ببیت المقدس تحت القبة، فتحیرت فی ذلک‏

منخل گوید: در سامرا محمد بن علی الجواد علی السّلام را ملاقات کردم. از ایشان تقاضای خرج راه برای سفر به بیت المقدس نمودم. حضرت صد دینار به من عطا فرمودند سپس به من فرمود چشمانت را ببند من نیز چشمم را بستم امام به من فرمود چشمت را باز کن چشم را باز کرده و دیدم در بیت المقدس زیر قبه هستم از این جریان متحیر شدم

طبرى آملى صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة (ط – الحدیثة)، ص399 بعثت - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1413ق.


شفای نابینا


طبری روایتی را نقل می‌کند که زنی فرزند نابینای خود را نزد امام جواد علیه السلام آورد و آن حضرت دست خود را بر او کشید و او شفا یافت:

قال أبو جعفر حدثنا أبو محمد عبد الله بن محمد قال قال لی عمارة بن زید: رأیت امرأة قد حملت ابنا لها مکفوفا إلى أبی جعفر محمد بن علی علیه السلام  فمسح یده علیه فاستوى قائما یعدو کأن لم یکن فی عینه ضرر.

عماره بن زید می‌گوید: زنی فرزندش را که به کوری مبتلا بود نزد امام جواد علیه السلام آورد آن حضرت دست مبارک را بر او کشید و او بینا شد.

الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 400، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولى1413


روایت دیگری را نیز «ابن حمزه طوسی» درباره شفا دادن نابینا، این چنین نقل می‌کند:

عن محمد بن میمون‏ أنه کان مع الرضا علیه السلام بمکة قبل خروجه إلى خراسان قال قلت له إنی أرید أن أتقدم إلى المدینة فاکتب معی کتابا إلى أبی جعفر ع فتبسم و کتب و صرت إلى المدینة و قد کان ذهب بصری فأخرج الخادم أبا جعفر ع إلینا فحمله فی المهد فناولته الکتاب فقال لموفق الخادم فضه و انشره ففضه و نشره بین یدیه فنظر فیه ثم قال لی یا محمد ما حال بصرک قلت یا ابن رسول الله اعتلت عینای فذهب بصری کما ترى قال فمد یده فمسح بها على عینی فعاد إلی بصری کأصح ما کان فقبلت یده و رجله‏ و انصرفت‏ من‏ عنده‏ و أنا بصیر

محمد بن میمون می‌گوید: قبل از رفتن امام رضا علیه السلام به خراسان، در مکه در محضر ایشان بودم. عرض‌ داشتم آقا من تصمیم دارم به مدینه بروم نامه‏اى بنویسید تا براى حضرت جواد علیه السلام ببرم، امام علیه السلام  لبخندى زد و نامه‏اى نوشت. به مدینه آمدم در حالی که آن وقت نابینا بودم. خادم امام جواد، حضرت را که در گهواره بود آورد نامه را تقدیم کردم به موفق فرمود نامه را بگشا باز کرد و مقابل ایشان گرفت در نامه نگاه کرد بعد به من فرمود چشمت چطور است. عرض کردم چنانچه ملاحظه می‌فرمائید به درد چشم مبتلا شدم و نابینا شده ام در این موقع دست دراز کرد و بر چشمم کشید بیناییم برگشت از قبل نیز بهتر و سالم تر شد دست و پایش را بوسیدم و با چشم بینا از خدمتش مرخص شدم.

ابن حمزة الطوسی، الثاقب فی المناقب، ص 525، تحقیق : نبیل رضا علوان، چاپ : دوم، سال چاپ : 1412هـ.ق،‌ ناشر : مؤسسة أنصاریان للطباعة والنشر - قم المقدسة.


شفای ناشنوا


ابن شهر آشوب روایتی را نقل می‌کند که شخص ناشنوا با عنایت امام جواد علیه السلام شفا پیدا کرد:

ابو سلمة قال‏ دخلت على أبی جعفر ع و کان بی صمم شدید فخبر بذلک لما أن دخلت علیه فدعانی إلیه فمسح یده على أذنی و رأسی ثم قال اسمع و عه فو الله إنی لأسمع الشی‏ء الخفی عن أسماع‏ الناس‏ من‏ بعد دعوته

ابو سلمه گفت خدمت حضرت جواد رسیدم. مدتى بود گوشهایم ناشنوا شده بود و چیزى را نمی‌شنید وقتى وارد شدم ایشان از این ناراحتى من اطلاع داشت. مرا پیش خواند دست بر گوش و سرم کشیده فرمود بشنو و حفظ کن. به خدا قسم پس از دعاى آن جناب دیگر صداهاى خیلى آرام را هم می‌شنوم‏

ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4 ، ص390، علامه - قم، چاپ: اول، 1379 ق.


  • شیخ علی خدادادی

شب اول قبر آیت‌‌الله شیخ مرتضی حائری قدس سرّه، برایش نماز لیلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بین مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم یک سوره یاسین قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هدیه کردم،. چند شب بعد او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!


پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن... وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.


ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می‌کرد. به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی  غربت کردم: - خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم....


همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟


من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند.


بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.


و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: - من علی بن موسی الرّضا(ع) هستم. آقای حائری! شما 38 مرتبه به زیارت من آمدید من هم 38 مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود 37 بار دیگر هم خواهم آمد


ناقل:آیت الله مرعشی نجفی


  • شیخ علی خدادادی